برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۸۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۷

اردیبهشت از طهران عازم شند و تا آن زمان کسی نمیدانست بکجا خواهد رفت.

لشکریان خود را سه قسمت کرد: یک قسمت را از سمت راست بمقان و شروان و داغستان فرستاد و قسمت دیگر از سمت چپ بسوی ایروان پای‌تخت ارمنستان رفتند و خود در میان ایشان راه قلعهٔ شوشی را گرفت که از دژهای استوار قراباغ بود. چنانکه پیش ازین گذشت سلیمان خان پل رود ارس را بست و ازان گذشتند.

لشکریانی که بسوی مشرق رفته بودند از کرانهٔ دریای خزر گذشتند و امرای آن نواحی یا تسلیم شدند و یا شکست خوردند. اما سران ایروان و شوشی بهراکلیوس تاسی کردند و بنای مقاومت گذاشتند. چون هراکلیوس را دعوت کردند که نزد آقا محمد خان برود گفت من جز ملکه روسیه فرمانبردار کسی نیستم. چون لشکریان آقا محمدخان بیشتر سوار بودند فتح ایروان و شوشی را مصلحت ندید و تنها باظهار اطاعت سرکردگان آن نواحی بسنده کرد و کسانی را بمراقبت ایشان گماشت.

پس از آن دستور داد که لشکریان او که در سمت چب بودند در گنجه باو بپیوندند و با آنکه سپاه وی در راه پراگنده شده بودند باز چهل هزار لشکری با خود داشت و با این عده بتفلیس تاخت. هراکلیوس چون بواسطه شتابی که آقا محمد خان بکار برده بود امیدوار نبود دربار روسیه با او یاری کند با لشکریان خود که چهار یک سپاه آقامحمدخان نمی‌شد در پانزده میلی تفلیس با او روبرو شد. گرجیان منتهای دلاوری را کردند اما شکست خوردند و هراکلیوس بکوهستان گریخت و آقا محمد خان وارد تفلیس شد.

سپس میگوید نمی‌توان شماره کسانی را که در تفلیس کشته شدند تخمین زد. پس از آن شمارهٔ اسیران گرجی را پانزده هزار و به قولی دیگر بیست و پنچ هزار می‌نویسد. سپس می‌گوید زمستان را در دشت مقان در ملتقای رود کر با رود ارس گذراند. پس از ذکر واقعهٔ شروان چنانکه گذشت می‌گوید مصطفی‌خان حکمران ایروان هم نزد آقا محمدخان رفت و تسلیم شد. اما ابراهیم خلیل خان حکمران شوشی هم‌چنان در مخالفت بود و آقا محمد خان دستور داد سر زمین او را بکلی ویران و تاراج کردند. درین سفر گرجستان بود که بخیال تاجگذاری و سلطنت افتاد و امرای قوانلو بیش از همه محرک او درین کار بودند. بنابراین کلاه کیانی بر سرگذاشت و گردن‌بندی از مروارید آویخت و شمشیری که در مقبرهٔ شیخ صفی‌الدین اردییلی بود و صفویه آنرا متبرک میدانستند بر کمر بست.

ملکم می‌گوید رسم چنین بود که یک شب آن شمشیر را بر سر قبر شیخ صفی‌الدین می‌گذاشتند و تمام شب از روح او همت می‌طلبیدند و روز دیگر شیلان می‌کشیدند و آن شمشیر را بر کمر می‌بستند و مبالغ خطیر بزیردستان و تنگ‌دستان میدادند.

دخالت دربار روسیه در کارهای قفقاز چنانکه بجای خود بتفصیل خواهد آمد بیشتر