گرد آورده به تاختوتاز پرداخت و بار دیگر جنگ در میانهروی داد که در این بار نیز فرجاللّه شکست یافته زخم برداشت و خود او دستگیر گردید.
بدینسان سیدعبداللّه در والیگری استوار شد. ولی این زمان خوزستان بویژه بخش غربی عربنشین آن لانه فتنه گردیده گذشته از ایلهای عرب که در خود خاک آنجا نشیمن داشته و تابع ایران شمرده میشدند و به شورش و تاختوتاز خو گرفته بودند ایلهای دیگری از اعراب خاک عراق که تابع عثمانیان بودند از آل فضول و آل باوی و عشیره منفق پیاپی به خاک خوزستان تاخته کشتار و تاراج مینمودند.
هر یکی از مشعشعیان که از والی زمان خود میرنجید یا به آرزوی والیگری میافتاد میان یکی از عشایر رفته آنان را به خاک خوزستان میکشانید. از این سوی عشایر خود خوزستان همیشه در پی بهانه بودند که به تاختوتاز برخیزند یا بر والی شوریده هویزه و دیگر شهرها را گرد فروگیرند. تاریخ سیدعلی را که میخوانیم چنان شورش و تاختوتاز از اعراب در آنجا نقل نموده که از خواندن آن فرسوده میشویم اینکه در قرنهای نخستین اسلام خوزستان یکی از آبادترین گوشههای ایران بوده و اکنون آن را بدان ویرانه مییابیم علت آن همانا این تاختوتازهای پیاپی چند قرنی زمان مشعشعیان است که ما در اینجا نام آنها را میبریم.
بدتر از همه آنکه در این زمان نوبت پادشاهی صفویان به شاه سلطان حسین رسید و چنانکه میدانیم این مرد از پستترین و ناتوانترین آدمیان بود در زمان او ایران به زبونی سختی افتاده که سرانجام با داستان ننگین افغان روبرو گردید. در تاریخ سیدعلی و