برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۱۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

داده شکم خود را بر روی او می‌انداختند و شمشیر به شکم آنان فرو نمی‌رفت. این شگفت‌کاری‌ها مایه کار او بود و عشایر بسیاری به او بگرویدند.

در آن نزدیکی‌ها سه شاخه از دجله به نامهای ثبق و نازور و غاضری جدا کرده بودند که عشایری در کنار آنها زندگی داشتند همه این عشایر پیروی سید مهدی را پذیرفتند و او به پشتیبانی ایشان بنیاد کار خود را گذاشت.

خود مشعشع در گفتاری که در کلام المهدی آورده شده درباره آغاز کار خود و گزندهائی که دیده چنین می‌گوید: کیست که آزمایش خدا را بیش از این سید دیده باشد؟ پانزده سال گذشت که مردم او را نفرین فرستاده دشنام می‌دادند و فرمان کشتن او را می‌دادند و از شهری به شهری می‌گریخت... زمینی نماند که گنجایش او کند و ناگزیر به کوهستان به گریخت... کوهستانیان نیز همگی پی کشتن او شدند و رهائی از دست ایشان نیافت مگر پس از نومیدی. سپس به عراق بازگشت و در آنجا هم مغول[۱] جستجوی او می‌کردند و هر آنکه دوست بود دشمن گردید. و جائی که او را پناه دهد نماند و زمین بر او تنگ گردید، و از دست دشمنان آن کشید که بشمار نیاید.

از این گفته پیداست که سیدمحمد به کوهستان گریخته و زمانی نیز در آنجا به دعوت و فریب مردم پرداخته و ناگزیر مقصود کوههای لرستان است که بواسط و آن نواحی نزدیک است باید گفت که داستان آغاز کار او بسیار درازتر از آن بوده که مولف عراقی یاد می‌کند و از


  1. مقصود از مغول در این گفته‌ها کسان عبداللّه سلطان نوه شاهرخ است که والی فارس و واسط و جنوب عراق بدست کسان او بود.