برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۱۵۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

می‌خواهند.[۱] باید گفت از همان زمان است که کعبیان بستگی ایران پذیرفته‌اند و خاک قبان پس از یک صد و چهل سال بیشتر که به دست والیان بصره افتاده بوده بار دیگر به دست ایرانیان بازگردیده.

تا آخر پادشاهی نادر کعبیان از هرباره پیروی ایران می‌نمودند اگر چه بنام همسایگی جانب حاکم بصره را نیز فرونمی‌گذارند. چنانکه در سال ۱۱۴۷ که میانه شیخ منفق با حاکم بصره جنگ روی داده بود شیخ فرج‌اللّه با دسته‌ای از کعبیان به یاری حاکم رفت و قضا را در جنگ کشته گردید.

پس از فرج‌اللّه شیخ طهماز نامی بزرگ کعبیان گردید. ولی یک سال بیشتر نبود که شیخ سلمان (که سپس او را خوب خواهیم شناخت) و


  1. در سه نسخه چاپی جهانگشا عبارت بدینسان است: «سرکشان است و مشایخ اعراب که در قلعه‌کوبی سکنی داشتند... طالب امان و متعهد خدمات گشته‌اند» باید گفت مقصود از «کوبی، قبان» بود و به تحریف آورده‌اند. در یک نسخه خطی همبه جای آن «کعبی» می‌نویسد. به‌هرحال این یقین است که محمد حسین خان کعبیان را در قبان محاصره نموده چنانکه در دفترچه تاریخ کعب هم این عبارت نوشته می‌شود: «نم حکم فرج‌اللّه و وقع فی زمانه حصار امیان و کان محاصره هم محمد حسین خان الفجری و عدد عساکره ثلثون الثامن العجم و الاکراد و ذیحوهم کعب و کانوا یومئذ بالقبان فی سنه ۱۱۴۶) اگرچه در این عبارت هم کلمه «امیان» ناروشن است ولی اصل مطلب روشن می‌باشد. میرزا مهدیخان می‌نویسد نادر فرمان برای محمد حسین خان فرستاد که مشایخ کعب را با اولاد فارس آل‌کثیر کوچانیده از راه خرم‌آباد به استرآباد بفرستد. ولی گویا از مشایخ است زیرا باور کردنی نیست که کعبیان بر سپاه نادر چیره شده آنان را کشتار کرده باشند و با این همه از او فرمانبرداری نمایند.