از بند اهواز باید دانست تاب نیاورده یکی پس از دیگری شکسته از میان برود و بدینسان همه جویهایی که از رود جدا میشده و مایۀ آبادی زمینها و شهرها بوده بخشکد و در همهجا کشتزارها و باغها از میان برود نیز شاهجرد که گفتیم مایۀ آبادی بخش غربی اهواز بود تهی از آب بگردد و بدینسان این بخش شهر هم بیآب مانده روی به ویرانی بگذارد.
این است آنچه ما از جستجوهای بیشمار خود دربارۀ ویرانی شهر اهواز به دست آوردهایم. بههرحال در زمانهایی که ما سخن از خوزستان میرانیم (زمان مشعشعیان و پس از آن) اهواز ویرانه بیش نبوده که تا دیرزمانی دستهای از آلکثیر در آنجا کپرها یا چینههایی بالا آورده دهکدهای آباد کرده بودند. سپس هم آنان رفته دستهای از کعبیان در آنجا نشیمن داشته و در آن نزدیکیها دیمکاری میکردهاند و چون این اعراب از دزدی و راهزنی بازنمیایستادند در زمانهای ناایمنی خوزستان اهواز یکی از بیمناکترین جاها شمرده میشده و مسافرین که با بلم یا کشتی روی کارون سفر میکردند کاروانها که در خشکی آمد و شد مینمودند همیشه بایستی دسته انبوهی باشند و بتوانند خود را از گزند دزدان اهواز یا دیگر دزدان آسوده نگهدارند. چه بسا که کاروانیان از یکی دو ماه پیش خبر انداخته منتظر مینشستهاند تا به اندازه کافی همراه پیدا کنند وگرنه از سفر بازمیایستادند.
حسینقلی خان نظامالسلطنه که در آخرهای زمان ناصرالدین شاه سالها در خوزستان حکمرانی داشته و خود مرد کاردان و توانایی بوده که نام او هنوز هم در خوزستان بر سر زبانهاست او به ایمنی آن سرزمین کوششهای بسیار به کار برده و همیشه به راهزنان بیابانها و