برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۲۶۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

که در کارهای قلمرو حکمرانی شیخ دخالت می‌نمود و این بود که بارها کار به کشاکش انجامید و من ایستادگی‌ها نموده کار را پیش بردم.

از سوی دیگر چون در آن روزها روزنامه‌های عراق زبان به بیهوده‌گویی باز کرده خوزستان را می‌نوشتند «امارة مستقلة عربیة» و شیخ را «سلطان عربستان» می‌نامیدند من در پاسخ آن بیهوده‌گوییها مقالهایی نوشه در مجله «عرفان» صیدا که به خوزستان می‌رسید به چاپ رسانیدم و این مقالها که به چشم شیخ و پسرش رسیده بود سخت بر آزار من می‌کوشیدند.

در این هنگام در پایتخت ایران حادثه‌هایی یکی پس از دیگری در کار رویدادن بود: نخست جنبش جمهوری‌خواهی و پیش نرفتن آن دوم کشته شدن مستر امبری قونسول آمریکا و هیاهویی که در پیرامون آن برخاست. سوم استیضاح اقلیت مجلس از آقای رئیس‌الوزراء شیخ این حادثه را از خوشبختی خود شمرده چنین می‌پنداشت که در سایه آنها از توانایی دولت خواهد کاست و این بود که روزبروز بر بدی رفتار خود می‌افزود.

در آخرهای ماه ذیحجة تلگرافی از تهران برای شیخ رسید به عنوان آنکه املاک خالصله دولتی را که در دست اوست به اختیار اداره مالیه بگذارد این تلگراف را آقای رئیس الوزراء از روی پیشنهاد مالیه کرده بود و شیخ را چنان بشورانید که تو گوئی دیوانه گردیده بود. در آنروزها من با ناصری رفتم تا درباره پاره گفتگوهایی که با شیخ عبدالحمید پسر شیخ داشتیم قراری بدهیم در هنگام ورود اهانتی به یکی از همراهانم کردند و سپس پوزش از آن خواستند.

و چون ثقة‌الملک حاکم خوزستان و سرهنگ باقر خان فرمانده