برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۲۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

این دعوی مولی علی خود یکی از میوه‌های دعوی پدرش بوده چه سیدمحمد به عقیده علی اللهیان «بود» خدا را هر زمان در کالبدی جا می‌داد و از سوی دیگر امام دوازدهم را در کالبد خود مدعی بود.

پسرش گامی فراتر گذارده گفت آن «بودگردان» خدا امروز در کالبد من است این همیشه هست که چون کسی بدعتی آغاز کرد و گروه نادانی فریفته خود ساخت یکی از نزدیکان از گام فراتر نهاده بدعت زشت‌تر آغاز می‌کند.

مولی علی تا زنده بود سیدمحمد به گوشه‌ای خزیده خرسندی از کارهای او آشکار می‌ساخت. پس از کشتن نیز در یکی از نگارش‌ها که گرفتاریها و رنجهای خود را شرح می‌دهد درباره پسرش چنین می‌گوید: «پسرش چیره شده تلخی بی‌اندازه به او چشانید و شد آنچه شد. سپس پسرش کشته شده و به رحمت خدا رسید و بسوی بهشت خرامید خدا او را بپذیرد و بر او ببخشاید».

لیکن سپس چون شنید که امیر پیر قلی (گویا پیر بوداغ) از مولی علی بد گفته و او را به جهت ویران کردن بارگاه امام علی «یزید دوم» ستوده سیدمحمد نامه‌ای به او می‌نویسد و از فرزند خود بد گفته او را «دوزخی» می‌خواند بلکه از فرزندی او بی‌زاری جسته این شعر را به مناسبت یاد می‌کند.

  اذ لعلوی تابع ناصبیا به مذهبه فما هو من ابیه  
  و کان الکتاب خیر امنه طبعاً لان الکلب طبع ابیه فیه  

معنی آنکه: علوی که در مذهب پیرو ناصبیان باشد او از پدرش نیست و سگ از از او نیکونهادتر است: زیرا سگ جز نهاد پدر خود را