ندارد.[۱]
میگوید: «چون بارگاه امام علی و بارگاه امام حسین را تاراج کردند مرا ناگزیر میکردند که از آن تاراجها رسدی بردارم من دل به کشته شدن نهاده از آن مال چیزی نپذیرفتم و این کار نه از بیم نکوهش بلکه به نام خرسندی خدا کردم».
در این نامه با امیر پیر قلی درشتیها کرده میگوید: شما و مانندگان شما از امیران چون به زیارت بارگاه امامی میروید در آنجای پاک بادهگساریها کرده... به مردم آزار میرسانید که هرگاه امام حسین سر از قبر درآورد کسی از شما دست از آن زشتکاریهای خود بر نمیدارد. پس چه تفاوتی میانه شما و شمر هست؟!» میگوید: «آنکه از خدا نمیترسد و از میخواری و نابکاری با زنان و پسران نمیپرهیزد و مال مردم به زور از دستشان میگیرد نزد ما بدتر از راهزن است. ما به یقین میدانیم که اگر کسی از شما در کربلا بود او نیز دست به خون حسین میآلود. با این همه چگونه شما آن بدگوییها را میکنید؟! سپس مثل آورده میگوید: «آنکه پشتبام از شیشه دارد سنگ به خانه همسایه نمیاندازد. آنکه رخت از کاغذ دارد به گرمابه در نمیرود». از این نامه میتوان دانست که سیدمحمد چه مرد زمختی بوده و خود این زمختی یکی از ابزارهای کار او بوده. نیز پیداست که با همه بیزاری از پسر خود بدگویی از او نمیدیده.
- ↑ سلطان محمد خدابنده که یوسف بن مطهر معروف بعلامه را از حله به سلطانیه خواسته و او را به گفتگو با علمای سنی برانگیخت در آن انجمن یکی از علویان هواداری از ایشان میکرد یوسف یا کس دیگری از پیروان او این دو بیت را در نکوهش آن علوی سروده است.