این برگ همسنجی شدهاست.
بنام پاک آفریدگار
در زمستان سال ۱۳۰۲ به خوزستان سفر کردم و یکسال و سه ماه در آنجا بسر بردم. زندگانی در این سرزمین توانفرساست بویژه بر کسانی که بومی نیستند و بر گرمای جانسوز و دیگر سختیهای آنجا عادت ندارند. ولی من این سختیها را بر خود آسان گرفته کارهای خود میگزاردم و گاهی که بیکار بودم در تاریخ آن سرزمین کهن به جستجو میپرداختم.
در این زمان شیخ خزعلخان بنام ریاست عشایر عرب رشتۀ اختیار خوزستان را در دست داشت و با دولت که دسته سپاهیانی به شوشتر فرستاده میخواست در خوزستان نیروی خود را جایگزین گرداند گفتگو و کشاکش میکرد. کمکم به لشکرکشی و جنگ کشید که پس از زدوخوردهائی دولت چیره گردیده و سپاهیان به خوزستان درآمدند و شیخ را هم به تهران آورده نشیمن دادند.