برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۳۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

کرد و گوشت را به روی آن انداخت می‌زنم. اگر کسی از چنین قصابی گوشت خرید و آن را نشست می‌زنم. رنگرزی که ریسمان‌های لگد شده با پای‌های ناپاک را در خم می‌اندازد می‌زنم. آشپز یا بقال که بر زنی یا دختری به لذت نگاه کند می‌زنم مگر طبیب که ناگزیر است...» می‌گوید: «همه صنعتگران جهود که در بصره و جزایر و هویزه بودند من بیرون کردم از ضرابخانه نیز بیرونشان کردم چرا که آنان ناپاکند.»

بغدادی گفته: «تو اگر خرسندی خدا می‌خواستی چرا از پسرت جلوگیری نکردی؟» سیدمحمد می‌گوید: «بیش از این چه می‌توانستم که کسی نزد حاکم حله فرستاده پیغام دادم که مشعشعیان آهنگ راه حاجیان را دارند شما و امیران دیگر آگاه باشید و از این خبر فرستادن بیم کشته شدن را درباره خود داشتم».

بغدادی گفته: «علمی که تو ادعا می‌کنی خود شایسته آن فرومایگانی است که به تو گرویده‌اند» سیدمحمد می‌گوید: «کسانی که پیرامون من‌اند مردم نادانی بودند که به دستیاری شعشعه بر سر خود گرد آوردم و به چاره نادانی ایشان برخاستم تا به راه راستشان بیاورم گروهی از آنان هم درباره من و پسرانم غلو کرده بودند تا از آنان غلوشان بازگردانیدیم کنون به پایه‌ای رسیدند که اگر همگی کشته شوند روی از ما برنمی‌گردانند».

سیدمحمد در نوشته‌های خود به هرکسی می‌نوشته: «نزد ما بیا تا بینی آنچه را که یقین کنی و بپرسی آنچه را که نمی‌دانی.» در آن نامه خود به امیر پیر قلی نیز چنین عبارتی را نوشته بوده. عالم بغدادی در پاسخ آن می‌گوید: «تو هر که را بدست آوردی حجاج‌وار کشتی دیگر چگونه کسی جان خود به تباهی اندازد و نزد تو بیاید؟!» در پاسخ این