و مانند اینها نوشته است. باری در سال ۸۷۰ سیدمحمد را مرگ در یافته و موی سفید و روی سیاه زیر خاک رفت و از خود جز یک رشته بدعتهای زشت و یک دسته پیروان گمراه به یادگار نگذاشت:[۱]
سید محسن
پس از سیدمحمد نوبت فرمانروایی به سید محسن پسر او رسید.
باید گفت رنج را سیدمحمد و مولا علی کشیده و خونهای بیگناهان را به گردن گرفتند سود را سید محسن برد که چهل و اند سال آسوده فرمانروایی کرد.
در این زمان در ایران و عراق شورشهایی در کار بود. جهانشاه با پسر خود پیر بوداغ کشاکش داشتند و سرانجام در سال ۸۶۹ جهانشاه لشکر بر سر پیر بوداغ به بغداد برده یکسال آن شهر را گرد فروگرفت و چون گفتگوی صلح به میان آمده پیر بوداغ دروازههای شهر را بروی بیرونیان باز کرد جهانشاه که دل از کینه پسر سرشار داشت پسر دیگر خود محمدی را درون فرستاده با دست او پیر بوداغ را نابود گردانید.
(سال ۸۷۰) سپس در سال ۸۷۲ جهانشاه نیز بدست حسن بیک بایندری (آققوینلو) نابود گردیده رشته فرمانروایی ایران بدست بایندریان افتاد. زمان ایشان هم سراسر جنگ و کشاکش و لشکرآرایی
- ↑ سال ۸۷۰ را برای مرگ سیدمحمد مجالس المومنین مینویسد. ولی سیدعلی نوه سیدمحمد سال ۸۶۶ را نوشته ما چون چندان اعتمادی به گفتههای سیدعلی نداریم نوشته قاضی نوراللّه را ترجیح دادیم. در اینجا بگوئیم که قاضی نوراللّه هواخواه خاندان مشعشعیان بوده و تا توانسته پرده بر روی سیاهکاریهای سیدمحمد و پسران او کشیده.