میرخواند میگوید: مشعشعیان دلیری بیاندازه کرده از هنگام درآمدن آفتاب تا زمان فرورفته آنکه آتش جنگ و ستیزه شعلهور بود پای فشردند. ولی هنگام فرود آفتاب سپاهیان شاه همگی به یکبار با تیغهای آخته بر آنان تاختند و در آن حمله ناگهانی بود که فیاض و بسیاری از امرای مشعشع از پا درآمدند و پس از اندکی تازیان را پیکار پای دلیر و ایستادگی از جای در رفته پراکنده و پریشان گردیدند.[۱]
پس از این فیروزی شاه به هویزه درآمده بازمانده مشعشعیان را کشتار کرد و یکی از امرای قزلباش را در آنجا به حکومت گذارد خود با سپاه به سوی دزفول شتافت. حاکم دزفول بیآنکه جنگی نماید شهر را بکسان شاه سپرد. همچنین در شوشتر با آنکه در دژ سلاسل جای داشت چون اردوی شاه نزدیک شهر رسید پیشکشها برای او فرستاد و از دژ بیرون آمده شاه را پیشواز کرد. شاه اسماعیل تا دیری در بیرون شوشتر لشکرگاه داشت و چون بکارهای آنجا سامانی داد از راه کهکیلویه به فارس شتافت.
شاه اسماعیل خونخواریهای فراوان کرده و بدانسان که گفتیم او یک رشته نارواییها را رواج داد که مدتها مایۀ گرفتاری ایران بود.
چنانکه نخست نوۀ او اسماعیل دوم به رفع آنها میکوشید و از مرگ فرصت نیافت. سپس هم نادرشاه به چارۀ آن برخاست و تلاشها کرد و با این همه چارۀ آن نارواییها نشد.
در تاریخهای صفوی همیشه پرده بر روی خونخواریها و
- ↑ شگفت است که در روضهالصفا و منتظم ناصری که مختصر داستان این جنگ را مینویسند درباره سید فیاض مینویسند که گریخته جان بدر برد گوید گریختن سید فلاح است که بنام فیاض نوشتهاند.