برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۵۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شیخ محمد به جای او حکومت دزفول یافته. سپس هم عموی خود را کشته به شوشتر نیز دست پیدا کرده. به‌هرحال نشیمن خلیل اللّه دزفول بوده است.

نکته‌ای که از اینجا پیداست شاه اسماعیل زور و نیرویش آن بوده که گرد سر خود داشته و خوزستان را که گشاده بود سپاهی برای گذاردن در آنجا نداشته و این است که بر عناشیان اعتماد کرده شوشتر و دزفول را به آنان سپرده در هویزه نیز حاکمی برمی‌گمارد. از اینجاست که پس از رفتن او از خوزستان سید فلاح به آنجا بازگشته و به آسانی به هویزه دست می‌یابد و بدینسان نیمی از خوزستان در دست رعناشیان و نیمی در دست مشعشعیان بوده است که به گفته تکمله در زمان بدران و خلیل اللّه میانه دو خاندان جنگهای بسیار روی می‌دهد بی‌آنکه شاه بتواند آن را بر سر جای خودشان بنشاند به عبارت دیگر از شاه اسماعیل جز نام نشانی در خوزستان نبوده سالانه اندک مالی نیز به عنوان خراج نزد او می‌فرستادند.

سپس خلیل اللّه از فرستادن خراج هم به شاه خودداری می‌کند و از هرباره به خودسری برمی‌خیزد. این است که شاه اسماعیل امرای کهکیلویه و سید بدران را به جنگ او برمی‌انگیزد و اینان لشکر آراسته آهنگ دزفول می‌کنند و آن شهر را گرد فرومی‌گیرند. ولی پیش از آنکه کاری از پیش ببرند ناگهان خبر مرگ شاه اسماعیل می‌رسد و ناگزیر می‌شوند که از گرد شهر برخاسته هر یکی به جایگاه خود بازگردند.

خلیل اللّه نیز پس از دیری مرده پسرش علاء الدوله به جای او می‌نشیند ولی گویا جز دزفول را در دست نداشته. زیرا در تذکره شوشتر از سال ۹۳۲ و پس از آن حکمرانان شوشتر را که از جانب