برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۵۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

و مرگش نهان مانده باشد یا حادثه شگفت دیگری در میان باشد که این کس بتواند خود را بجای او بگنجاند. بیمناک است از این جهت که با یک لغزشی و اندک ناپروایی پرده از روی کار افتاده مردم می‌فهمند آنچه که نفهمیده بودند.

با این همه در تاریخ ایران کار دشوار و بیمناک چندین‌بار روی داده.

از جمله یکی در همین زمان در کهکیلویه و خوزستان روی داده که در اینجا بیاد آن می‌پردازیم.

شاه طهماسب دومین پادشاه صفوی پس از پنجاه و چهار سال پادشاهی در سال ۹۸۴ درگذشت و پسرش اسماعیل میرزا بجای او نشست. این اسماعیل میرزا اگر زود نمی‌مرد و به اندازه دیگران پادشاهی می‌کرد شاید معروف‌ترین پادشاه صفویان میگردید و یادگارهای بسیاری از خود بازمی‌گذاشت اگرچه او مرد خونخواری بود و در این‌باره پای کم از نیای همنام خود نداشت ولی همچون دیگران از شاهان صفوی پای‌بند بدعت‌های دینی نبود و بلکه کوشش می‌کرد که زشتکاری‌هایی که نیا و پدرش رواج داده بودند از میان بردارد و این بود که میان مردم به سنی‌گری شهرت یافته بود.

باری او مرد توانای کاردانی بود که در اندک زمانی سهمش بر دلها نشسته و نامش بر زبان‌ها افتاده بود و چون مرگ او ناگهانی بود بدینسان که شبی خوابید و بامداد او را مرده یافتند و کسی جهت آن را ندانست از اینجا گفتگوها به میان مردم افتاد و کسانی او را کشته و امرا را کشندۀ او می‌پنداشتند. شاید کسانی نیز مرگ او را باور نمی‌کردند.

این گفتگوها زمینه آن شد که درویشی یا به گفتۀ مورخان آن زمان قلندری در کهکیلویه در زمان لران پدید آمده خود را اسماعیل میرزا