درویش شاهنما نمیافتاد. ولی افشاریان چون دو تن از پیشروان خود را با گروهی از جوانان از دست داده بودند این بود که آرام ننشسته فشار به دربار شاه میآوردند. در سایه این کوشش آنان بود که سلطان محمد اسکندر بیگ برادرزاده خلیل خان را از قزوین به کهکیلویه فرستاده ایل ذو القدر را نیز از فارس بیاری او مأمور کرد و اینان سپاه بزرگی آراسته بر سر دهدشت آمدند.
از آنسوی چنانکه گفتیم که از دشوارترین کارهاست کسی چنان دروغی را تا همیشه در پرده نگاهدارد اسماعیل میرزا نیز کمکم دروغش پیدا میشود و لران از او رمیده از پیرامونش پراکنده میشدند. این بود که افشاریان و ذو القدریان به آسانی توانستند بر دهدشت دست یافته اسماعیل میرزا را دستگیر نمایند و او را کشته سرش را نزد سلطان محمد فرستادند. بدینسان روزگار این شاه دروغی سرآمد. ولی در عالمآرا مینویسد که چون آوازه او و شهرت فیروزیهایش پراکنده شده بود در چندین جای دیگر اسماعیل میرزا پدید آمد و هر یکی زمانی بود تا برانداخته شد.
سید زنبور
به نوشتۀ سیدعلی مرگ سجاد در سال ۹۹۲ بوده. پس از وی پسرش سید زنبور بجای او مینشیند. سیدعلی مینویسد: پس از سجاد عشایر نیس و کربلا بر آن سر بودند که خاندان مهدی را برانداخته خویشتن فرمانروا باشند. ولی به اندک زمانی میانه ایشان دو تیرگی پدید آمد و این بود که عشیره نیس سید زنبور را که در دزفول بود خواسته بجای سجاد بنشاندند.