چشمهای کبود داشت نزد اعراب به کبود چشم (الازرق) مشهور گردید. سیدعلی داستانهای درازی از او آورده که ما نیازی به نگارش آنها نداریم. از جمله میگوید: او در نزدیکی رامهرمز جایی را که چغاشیران نام داشت و تپه بلندی بود برگزیده جایگاه خود ساخته بود و برادرش خلف و دیگران را بر سر خود آورده همراه آنان بهر کجا میتاخت و تالان و تاراج میکرد.
چنانکه گفتیم این زمان نوبت فرمانروایی در هویزه به سید زنبور پسر سید سجاد رسیده بود هم گفتیم که عشیره کربلا که یکی از عشایر بزرگ هویزه بود با او دشمنی کرده کارشکنی مینمودند و چون مادر سید مبارک خواهر امیر برکه بزرگ آن عشیره بود از این جهت امیریه که نامهای به سید مطلب نوشته مبارک را نزد خود طلبید که به دستیاری عشیره خود او را در هویزه بجای زنبور فرمانروا گرداند. سید مطلب با همه بیزار که از مبارک داشت و او را از نزد خود دور رانده بود این زمان او را طلبید داستان نامه امیر برکه را بازگفت و او را نزد دایی خود فرستاد. امیر برکه چنانکه وعده کرده بود بیاری او برخاست با سید زنبور جنگ نموده وی را از هویزه بیرون راند و مبارک را بجای او به تخت فرمانروایی جایگزین گردانید و این حادثه در سال ۹۹۸ بود.
سیدعلی داستان درازی مینویسد که مبارک چون میان کربلا رفت دایی خود را کشته خویشتن بجای او بزرگ عشیره گردید و سپس با سید زنبور به جنگ برخاسته بر او نیز فیروزی یافت. ولی دانسته نیست که این داستان راست یا دروغ باشد.
بهرحال مبارک فرمانروایی آغاز کرد و سال دیگر (۹۹۹) زنبور را هم بدست آورده به کشت و دل از جانب او آسوده ساخت.