از اتفاقات آنکه در آن قریه در همان روزها گوسفندی برهای زائید که دو سر و دو گردن و یک بدن داشت و مردۀ این بره را برای تماشا به حضور نایبالسلطنه و ژنرال بسقویچ آوردند. ژنرال بسقویچ گفته بود که مطابقت دارد احوال این بره به احوال این قریه که دو سر را در یکجا جمع کرده است و پس از اتمام امر مصالحه در مجلس وداع سخنی ژنرال بسقویچ به نایبالسلطنه گفته که تحریر آن مناسب است. گفته بود که ای نایبالسلطنه واضح و یقین است که رنج بسیار و کدورت بیشمار چه در جنگ سابق چه در این جنگ از دولت ما به شما رسیده و چون شما نایبالسلطنۀ ایران هستید اگر به قاعدهای که در روزگار مقرر است شما بر تخت سلطنت قرار گرفتید همیشه به این فکر خواهید بود که به تلافی این غصهها و کدورتها اقدام نمایید ولیکن من در عالم خیرخواهی و محبت به شما میگویم که همیشه صلح امپراطور را برای دولت خود نافعتر از همه کار دانید و جنگ او را با ضررتر از همهچیز شمارید و توقع دارم که در قلب خود مصلحت دید این محب را جای دهید و بیست روز از نایبالسلطنه در توقّف تبریز مهلت گرفته و لشکرهای خود را که به قاپلان کوه توقف داشتند احضار نموده روانۀ دارالسلطنۀ تبریز شدند و چون گراف سوختلن از پادشاه مرحوم چهار عراده توپ که در قلعۀ اردبیل از توپهای دولت روس به نشان پادشاه روس موجود بود خواهش کرده بود که واگذار شود و در عوض آن هشت عراده توپ از توپهای دولت ایران در تبریز واگذار نمایند و این خواهش از طرف پادشاه مقرون به قبول شده بود لهذا ژنرال بسقویچ به این جهت هشت عراده توپ در تبریز گذاشته و سایر توپخانه و قورخانه را کلا برداشته از دارالسلطنۀ تبریز بیرون رفت و گراف سوختلن نیز در واقعۀ اردبیل با پادشاه مرحوم وداع کرده با لشکرهای خود از راه مشکین به قراباغ رفت و ولایت اسلام دوباره از کفر خالی شد و ولایت ایران را از نو قوامی حاصل آمد و ارومیه و خوی در رهن ماند.
ذکر احوالاتی که در دارالخلافۀ تهران در این اوقات روی نمود
چون خبر مصالحۀ مذکوره را نایبالسلطنه به دارالخلافه فرستاد خاقان مغفور حسنعلیمیرزا را از قزوین احضار فرمودند و چون از خوانین سرکش خراسان عریضهها