ایشان نماید و دستخطی به پادشاه مرحوم فرستاده بودند که چون باید طالش به دولت روس واگذار شود باید که آن فرزند به محالات طالش رفته میرحسنخان را احضار و او را از قرارداد دولتین مستحضر ساخته امیدوار به دولت علیۀ ایران نموده قدغن نماید که محالاتی را که از ولایت طالش باید از دولت ایران به دولت روس منتقل شود خالی نموده لشکر روس را که خواهند آمد در آن محالات بلامنازعه متصرف سازند و از آنجا به قراجه داغ و مشکین رفته بعد از انتظام امر آنجا روانۀ دارالسلطنۀ تبریز شوند و ضمنا پیغام داده بودند که جهانگیرمیرزا را در مقام نوکری تو صادق دیدهام به حرف صاحب غرضان که در باب اردبیل میگویند اعتنا نکرده او را باید به مرحمت خود امیدوار نمایی و دستخطی نیز به سرافرازی این دعاگوی دولت صادر شده بود که بعد از انضباط امر اردبیل و شاهیسون به دارالسلطنۀ تبریز رفته به پایبوس مشرف شود.
نظر به این مقدمات پادشاه مرحوم التفات و مرحمت بینهایت به این دعاگو فرموده متوجه انجام خدمات مرجوعه شدند. چون به محال آدینه بازار طالش رسیدند میرحسنخان از رسیدن خدمت تقاعد کرده میرهاشمخان را که از کسان عمدۀ او بود به خدمت فرستاده متعذر به عذر ناخوشی شد. پادشاه مرحوم از آنجا به قراجه داغ و مشکین تشریف برده بعد از انجام مهام آن ولایت عازم دارالسلطنۀ تبریز گردیده به شرف آستانبوسی مشرف شد.
ذکر رفتن سرکار نایبالسلطنه به دارالخلافۀ تهران و سایر احوالات ایشان تا ورود به دارالسلطنۀ تبریز
چون پادشاه مرحوم وارد دارالسلطنۀ تبریز شدند و به خدمت نایبالسلطنه مشرف گردیدند نایبالسلطنه امورات مملکت آذربایجان را به ایشان محول فرموده و در باب جابهجا کردن تنخواهی که برای کرور هشتم معین شده بود اهتمام تمام نموده امیرزاده بهراممیرزا را به حکومت مملکت خوی منصوب و مقرر داشتند که بعد از خالی شدن مملکت خوی از لشکر روسیه روانۀ آنجا شوند و به ولایات دیگر آذربایجان نیز حکام جزو تعیین فرموده این دعاگوی دولت را نیز که به تبریز آمده بود به انجام امورات اردبیل