مشغول شد و حسامالسلطنه محمدتقیمیرزا از شنیدن این واقعه دلتنگ شده از پیش روی محمد حسینمیرزا برخاسته به عزم رزم شیخ الملوک روانۀ بروجرد گردید و به ایلغار از راه نهاوند روانه شد.
شیخ الملوک از شنیدن خبر وصول او از کنار شهر بروجرد برخاسته به قریۀ کیکدان که از خاک ملایر و دو فرسخی بروجرد است منزل گزید. حسامالسلطنه به قریۀ اشتربنان آمده شب در آنجا اقامت کرد و صبح آن شب صفوف خود را آراسته به دلتنگی تمام بر سر اردوی شیخ الملوک راند و شیخ الملوک همه شب را در تردید و تشویش گذرانید و احتمال نمیداد که حسامالسلطنه بعد از آنکه به خاک ملایر عود کرده است در مقام مقاتله و مقابلۀ او درآید و به همین اعتقاد فاسد شب را به صبح رسانیده اصلاً اندیشۀ پاداش اعمال خود را که به او خواهد رسید نمینمود و از امداد طایفۀ پریان در این جزء زمان نیز چندان و مأیوس نبود که خبر رسید که طلیعۀ لشکر حسامالسلطنه پیدا شد ناچار به اضطراب تمام سوار شده، بیت:
اگرچه پف بکرنا تف بنی کرد | ولیکن مرکب اقبال پی کرد |
به محض رسیدن لشکر حسامالسلطنه لشکر شیخ الملوک که نصفی صف آرا شده و نصفی در کار سوار شدن بودند پس از اندک تلاشی متفرق و متلاشی شده دستهدسته و فوجفوج راه هزیمت در پیش گرفتند و اردو توپخانه و قورخانه و صندوقخانه آنچه بود و نبود به جا ماند.
سرکار شیخ الملوک تا دروازۀ دولت آباد در هیچ مکانی متوقف نشد و رؤسای لشکر مثل احمدخان سردار و حاجی شیر علیخان وزیر و خدادادخان سردار که هر سه از طایفۀ زند بودند با جمعی کثیر گرفتار شدند و میرزا اسمعیلخان که از نوکرهای معتبر شیخ الملوک بود با جمعی مقتول شده زیاده از دو سه هزار نفر را برهنه کردند و حسامالسلطنه بعد از این فتح عود به بروجرد نمود و در همان روز خبر رسید که حشمتالدوله بعد از حرکت حسامالسلطنه از خاوه و تخلیۀ آن ولایت از هرسین به لرستان آمده محال لرستان را تماما متصرف شده بر سر قلعۀ خرمآباد رفته نصراللّهمیرزا ملقب به والی که پسر شاهزادۀ مرحوم محمدعلیمیرزا و داماد حسامالسلطنه و از طرف