تشریففرما شده در این بین وزیرمختار دولت روس خواهش دولتی نمود که میرحسنخان در سرحد طالش ننشیند چه بودن او در آن سرحد باعث عدم امنیت طالش و خلاف و داد است.
نایبالسلطنه از این دعاگوی دولت پادشاهی که ضامن دولتی به وجود میرحسنخان را خواسته با خود این دعاگو احضار فرمودند و این دعاگوی دولت میرحسنخان را اطمینان داده به همراه خود به دارالسلطنهٔ تبریز آورده در باغ صفا به خدمت نایبالسلطنه رسید و میرحسنخان به بودن در منزل قائم مقام مأمور شد و عیال و اولاد نایبالسلطنه بعضی به عمارات اوجان و بعضی به کوه مشو و بعضی به کوه سهند رفتند و نایبالسلطنه نیز به کوه سهند تشریف برده و این دعاگوی دولت را مرخص فرمود که به اوجان رفته عیال و اولادی را که در اوجان میباشند امور آنها را نظم داده از آنجا به سهند به خدمتگزاری رود و پادشاه مرحوم نیز که در قراجه داغ بودند با عیال و چند نفری از خواص ییلاقات آن ولایت رفته قریب به یک ماه در آذربایجان هیچکس را آرامی و آسایشی نبود تا فی الجمله ناخوشی تسکین یافته و سرکار نایبالسلطنه از قلههای سهند نزول فرموده در قریهٔ حاجی آقا که در کنار چمن اوجان است اردو زده امیرزادگان و حکام ولایات را احضار فرمودند و شاه مرحوم از قراجه داغ و امیرزاده بهراممیرزا از خوی نیز وارد اردو شدند، فیالجمله اجتماعی دست داده سرکار نایبالسلطنه مشغول به ضبط امور ولایتی گردیدند.
در همین اردو بعضی از اهالی خوی از امیرزاده بهراممیرزا شاکی و عارض آمدند و حاجی محمد حسن اردبیلی نیز از این دعاگوی دولت شاهی برای شکایت به اردو آمده و قبل از رسیدن خدمت نایبالسلطنه این دعاگوی دولت شاهی او را با یک نفر آدمش گرفته با ده بیست نفر از کسان خود او را به قلعهٔ اردبیل روانه مینمود که آدم او از دست مستحفظین خلاص شده در اردو بنای غوغا گذاشته و چون اول شب بود و نایبالسلطنه در چادر بیرونی تشریف داشتند از غوغا مستفسر شده حقیقت را معروض داشتند.
نایبالسلطنه محصل بر سر این دعاگو گماشته حاجی محمد حسن را حکما خواستند، این دعاگوی دولت نیز کس فرستاده حاجی را معاودت دادند و حاجی را با