اظهار غبار و ملال خاطر نمودند فرموده بودند که ننگ این دولت است که این کار به این طریق که استمرار پیدا کرده بماند و این گره از کار دولت نگشاید و به غیر از تو امیدی به هیچ یک از فرزندان و چاکران نمانده سرکار نایبالسلطنه که جان خود را وقف رضای خاطر خاقان مغفور نموده بودند این زحمت بزرگ و خدمت سترگ را متقبل شده با وجود زحمت لشکریان آذربایجان که کشیده بودند پا از دایرۀ خدمتگزاری پس نکشیده خاقان مغفور را به تعهد انجام این خدمت نیز به فضلاللّه تعالی از خود خرسند نمودند.
خاقان مغفور پس از اطمینان از تعهدات نایبالسلطنه در سلام عام و محضر شاهزادگان عظام و خوانین ذوی الاحترام اظهار ما فی الضمیر فرمود و از حرکات ناهنجار خوانین خراسان فصلی مشبع بر زبان مبارک راند و نایبالسلطنه را به نزدیک طلبیده به اطیۀ طلایی را که پر از شربت شیرینی التفات بود با دست مبارک برداشته به نایبالسلطنه دادند و نایبالسلطنه نیز به آدابی که در چنان مجلس و محفل سزاوار است قیام و اقدام نمودند، از فضل خداوند تبارک و تعالی و از بحث بلند پادشاه استمداد همت نموده در محضر اکابر و اعاظم ایران متقبل انجام خدمت خراسان شدند.
خاقان مغفور به لفظ مبارک فرمودند که پادشاه مرحوم را در خدمت ما گذاشته پس از چند یوم توقف ایشان را با ضروریات و تدارکات سفر خراسان به اردوی شما خواهیم رسانید و نایبالسلطنه از خدمت خاقان مغفور مرخص گردید و پادشاه مرحوم را گذاشته به اردوی خود تشریففرما شدند و در اردوی همایون سیفالملوکمیرزا را حاکم کرمان کرده و فوج همدان را با ده عراده توپ به او سپرده و امیرزاده خسرومیرزا را با یوسفخان توپچی باشی و توپهای بزرگ مقرر داشتند که از راه بیابان به سمت خراسان حرکت نمایند و از تون و طبس و قاینات بیرون آمده از آنجا به مشهد مقدس شتابند و خود سرکار نایبالسلطنه با لشکر رکاب و توپخانه حرکت فرموده بعد از دو سه روز توقف در اصفهان به قم تشریففرما شدند.
بعد از زیارت حضرت معصومه علیها و علی آبائها السلام استمداد همت نموده به عزم زیارت امام ثامن ضامن جان را به دست گرفته از راه سیاه کوه قم روانۀ مقصد شدند و خاقان مغفور نیز پادشاه مرحوم را به نوازشات پادشاهانه و نصایح ملوکانه و سخنانی