که مشعر بر سلطنت ایشان بود مشعر فرموده و تدارکات سفر خراسان را مرحمت نموده مرخص و روانه داشتند و پادشاه مرحوم در اثنای طریق به اردو رسیدند و خاقان مغفور شاهزادگان اطراف را که در اردوی همایون مبارک بودند مرخص فرموده اردوی همایون را از اصفهان حرکت داده روانۀ دارالخلافۀ تهران گردیدند.
ذکر کیفیاتی که در کرمان واقع شد تا هنگام ورود سیفالملوکمیرزا
چون نایبالسلطنه از کرمان به سمت اصفهان روانه شدند عبد الرضاخان یزدی به توهم اینکه شاید خاقان مغفور او را از نایبالسلطنه بخواهند و نایبالسلطنه نیز از رضای خاقان نگذرد به فکر حال خود افتاده غفلة سوار شده به عزم شکار بیرون رفت و بلا تأمل روانۀ مملکت یزد شد و در یزد کار خود را بیرونق دیده به قلعۀ بافق که جایی محکم و در میان کویر است و در اثنای یاغیگری خود آنجا را تفنگچی گذاشته و مضبوط ساخته بود رفته نشست به انتظار اینکه لشکرهای آذربایجان از صفحات یزد و کرمان دور شوند باز او بر سر کار قدیم خود رفته مشغول به شور و شر گردد.
امیرزاده خسرومیرزا از سیاست نایبالسلطنه هراسان شده افواج نظام شقاقی و سلیمانخان سرتیپ و یوسفخان توپچی باشی و توپخانه را به تعاقب عبد الرضاخان فرستاده مأمورین همهجا تا یزد رفته دانستند که عبد الرضاخان به قلعۀ بافق رفته است بلاتأمل بر سر قلعۀ بافق رانده و قلعۀ بافق را محاصره نموده پس از چند روز محاصره عبد الرضاخان از راه کویر و صحرا از راه طبس به ولایات سیستانات گریخت و قلعۀ بافق به تصرف سلیمانخان و یوسفخان آمده قلعه را خراب نموده معاودت نمودند و امیرزاده خسرومیرزا نیز بعد از شنیدن حکومت سیفالملوکمیرزا با لشکرهای ابوابجمعی خود از کرمان بیرون آمد و فوج نظام قراگزلو همدان را با توپخانۀ معین که حکم به توقف شده بود با ولایت کرمان به سیف الملوک سپرده با افواج خوی و شقاقی و یوسفخان توپچی باشی و توپهای بزرگ و تدارک لایق آن راه از صحرا و چول روانۀ قاینات و طبس شدند.