زندگانی میکرد و اصلاً ظاهر نمیشد.
پس از وصول این دعاگوی دولت به ارومیه خوانین زرزا را به جهت سستی که در ضبط اشنویه نموده بودند تنبیه معقول نموده و میرزا معروف نامی از اهل اشنویه که خود را به میر رواندز دولتخواه نامیده و در تسلط میر رواندز در آن محالات سعی داشت به دست آورده به حبس ابدی گرفتار آمد و چون خوانین افشار هریک محالی از محالات اکراد و ریشسفیدان آن محالات را به خود مایل ساخته بودند و خود در دیوان ارومیه وکالت آنها را مینمودند و هرکدام به این جهت حاکم ارومیه را هم از محالات اکراد و هم از ولایت افشار بیتسلط کرده بودند به این معنی که هر وقت حاکم ولایت برخلاف رأی خوانین افشار حرفی میزد یا مطالبۀ تنخواه دیوان را مینمود حضرات خوانین افشار محالات را شورانیده بلکه اکراد بدنهاد را به تاخت و تاز شهر و محالات و به قطع طرق تحریض میکردند و به این سبب قریب به دو سال امر آن ولایت معظم مختل مانده بود لهذا قدغن به خوانین افشار شد که احدی گفتگوی محالات اکراد را ننماید و سرباز و نظام بر سر قلعۀ برادوست فرستاده شد و قلعۀ کانمش از برادوست به دست آمده و از آنجا سرباز به محال دشت رفته قلعۀ بردهسور نیز به تصرف آمده اکراد بدنهاد با محمد بیک دشتی به قلعۀ کلهگاه گریخته و ولایت اشنویه در مقام اطاعت آمده استقامتی تمام در امر مملکت ارومیه پیدا شد و افواح افشار به سرتیپی علی قلیخان افشار و علی نقیخان برادرش به مدد محمدخان سرتیپ روانه شدند و پس از الحاق به محمدخان سرتیپ بر سر قلعۀ سردشت رفته قراچوم آقا با تفنگچیان روان دز از قلعۀ سردشت گریخته و محمدخان سرتیپ از راههای صعب توپخانه را کشیده بر سر قلعۀ دربند و قمچقای که از قلاع میر رواندز است رفته قلعهجات را به ضرب توپ کوبیده به ولایت حلویر و میان طایفۀ سنجابی درآمد و از طرف بغداد نیز لشکر بغداد به سبب بیاندامیها که از میر رواندز نسبت به دولت روم سر میزد بر سر او آمده و از طرف عمادیه نیز موسی پاشا با جمعیت عمادیه و تکریت بر سر میر رواندز رانده چون میر از چهار طرف خود را غرقۀ دریای بلا دید اولا چهل هزار تومان به وزیر بغداد داده لشکریان بغداد را از سر خود مندفع نمود و سی هزار تومان به محمدخان سرتیپ داده