مقدس به خدمت نایبالسلطنه رسیده باشد و طبیب مسطور از تبریز عود نموده در منزل مزینان وفات یافت و خبر فوت او به نایبالسلطنه رسید و میرزا بابای حکیم باشی تبریزی نیز که مدتی در ولایات فرنگ درس طبابت خوانده و طبیبی حاذق بود و گاهی در خدمت نایبالسلطنه به نیابت طبیب مذکور مشغول معالجه میشد در این ایام از رکاب مرخص شده در تبریز بود و حاجی بابای خاصهتراش نیز که در وقت معالجهٔ طبیبان اکثر اوقات حاضر و اندک سررشته از معالجات به هم رسانیده بود او نیز مرخصی گرفته به دارالسلطنهٔ تبریز رفته بود.
مستر کارمک در اوقات معالجه به نایبالسلطنه گفته بود و دلداری داده بود که مرض مهلک نیست، وقتی این مرض مهلک خواهد بود که در پاها ورم ظاهر شده اثر ورم به بیضه رسد. در این وقت که خبر وفات حکیم به نایبالسلطنه رسید و هیچ کس از اطبای صاحب وقوف در خدمت حاضر نبود اندک واهمه به خاطر شریف رسانیده آثار ورم در پا و زانو پدید آمده بود مظنون بل مقطوع بود که از زمان حیات چندان باقی نمانده و عنقریب به هلاک و ممات خواهد کشید به این جهت به زیارت آستان مبارک بسیار مشرف میشدند و اکثر شبها را در آستانهٔ مبارکه تا نصف شب مشرف بوده به گریه و زاری و توبه و استغفار مشغول بودند و همیشهٔ اوقات به اولاد خود وصیت میفرمودند که مرا بعد از مردن در هر شهر و هر بقعه که فوت من واقع شود مدفون ساخته نقل به جای دیگر ننمایید تا در شب نهم جمادی الاخرهٔ هزار و دویست و چهل و نه که چهل و هشت مرحله از مراحل زندگانی طی نموده بودند از زیارت آستان مبارک رضوی علیه السلام به منزل مراجعت نموده به خواب رفته بودند و چنان اتفاق افتاده بود که احدی از اولاد اناث و ذکور سوای یک نفر صبیهٔ صغیره در خدمت ایشان نبود. بالجمله بعد از اندک خوابی بیدار شده لگن برای آمدن قی میطلبند و به پری یک لگن خون قی نموده بیحال میشوند و حاجی علی اصغر خواجه را احضار مینمایند و تا آمدن او متیقن به مرگ شده زبان به کلمهٔ توحید گشاده به خودی خود رو به جانب قبله خوابیده به رحمت آفریدگار واصل و به گلگشت جنان پویان شد و همین فقره: «به گلگشت جنان پویان شد» تاریخ وفات گردید.