به خدمت پادشاه مرحوم رسیده این خبر وحشت اثر را رسانید. پادشاه مرحوم بعد از شنیدن این واقعهٔ عظمی که جای هزارگونه تأسف و تحسر بود به قوت عقل پادشاهانه خودداری فرموده برای حفظ لشکر در مملکت دشمن اصلاً پای ثبات از مقر قرار به لغزش بیقراری نیالودند و به جز میرزا ابوالقاسم قائممقام به احدی این راز سربسته را نگشودند و چون از خارج اردو چنانکه مذکور شد به چهار طرف لشکر تعیین شده بود به امیرزاده احمدمیرزا که بر سر غوریان میرفت حکم توقف در مکان خود نوشته و امیرزاده خسرومیرزا را از پل مالان و صمصامخان و محبعلیخان سرتیپ را از میمنه و میسره به اردو طلبیدند و حاجی زینالعابدین شیروانی قدس سره را به هرات پیش شاهزاده کامران فرستادند و با دست ایشان قرار متارکه و مصالحه داده اسرایی را که از لشکریان برده بودند بازپس گرفتند و به شهرت اینکه در دارالخلافه واقعهای واقع شده و نایبالسلطنه از مشهد مقدس اردو را احضار فرموده طبل رحیل کوبیده و به راه مشهد مقدس افتادند و یک منزل از هرات حرکت فرموده بودند که سعادت قلیمیرزا پسر شاهزاده کامران با بعضی از امرای افغان از طرف شاهزاده به خدمت پادشاه مرحوم آمده عریضه و پیشکش آورده گذرانید و کاغذ متارکه و وداد طرفین به هم داده مرخص هرات شدند و از آنجا اردو کوچ کرده پادشاه مرحوم نظر به طینت پاک خود و صدق خدمتگزاری امیرزادگان رکاب خواستند که امیرزاده خسرومیرزا را با عریضه به دارالخلافه به خدمت خاقان مغفور فرستند که در امور آذربایجان و تفویض منصب ولیعهدی به پادشاه مرحوم گفتگو نماید.
میرزا ابوالقاسم قائممقام به خیالی که بعد از این به تفصیل ذکر خواهد شد بنای بدگویی را در خدمت پادشاه مرحوم از او گذاشته فرستادن امیرزاده خسرومیرزا را موقوف ساخت و امیرزاده خسرومیرزا سمعاً و طاعةً گفته از همین جا میرزا ابوالقاسم قائممقام بنای خرابی این دعاگوی دولت و بعضی سلسلههای دیگر را گذاشت چنانکه به خط مبارک پادشاه مرحوم در سنهٔ هزار و دویست و شصت و سه به امیرزاده خسرومیرزا مرقوم فرموده بودند به این عبارت که خدا لعنت کند جناب قائممقام را که او باعث شد معلوم و مستفاد میشد که دامن پاک پادشاه مرحوم که وجودشان خیر محض و