برگه:Tarikhe Now.pdf/۲۱۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

میرزا ابوالقاسم را در بین راه دید که به خدمت پادشاه مرحوم می‌رود فرمایش پادشاه مرحوم را به او رسانده در جواب گفت که شما با امیرنظام در بالاخانه تشریف داشته باشید من نیز حالا به خدمت می‌رسم این دعاگو با محمدخان امیرنظام به بالاخانه رفته در این بین امیرزاده خسرو میرزا نیز به بالاخانه آمده نشست، این دعاگو دید که امیرنظام آهسته‌آهسته مشغول گریه است خیال نمود که از دلتنگی است که از میرزا محمد پسر قائم‌مقام دارد و دو روز پیشتر به این دعاگوی دولت از دست میرزا محمد شکایت کرده بود. در این بین فضل علی‌خان یوزباشی قراباغی داخل منزل شده ایستاد، این دعاگو به او اظهار کرد که اگر سخنی داری اعلام کن و الاّ در این منزل فرمایشی از طرف پادشاه شده است و جمعی هستیم که مشغول به انجام آن اموریم. فضل علی‌خان سخنی نگفته باز ایستاد باز این دعاگوی دولت تکرار سخن را نموده فضل علی‌خان اظهار کرد که از طرف پادشاه مأمورم که از شما و از امیرزاده خسرومیرزا اسلحه‌ای را که در کمر دارید بگیرم و شما در اینجا بی‌اسلحه بنشینید. سخن که بدینجا رسید محمدخان امیرنظام برخاسته از آن منزل بیرون رفت و جمعی کثیر با تفنگ و اسلحه وارد منزل شده این دعاگو را با امیرزاده خسرومیرزا احاطه نمودند و محمد حسین‌خان ایشیک آقاسی‌باشی در همین حال از طرف پادشاه مرحوم آمده اظهار نمود که ما بی‌جهت به حبس شما اقدام نکردیم به ما عرض کرده‌اند که شما یک جفت طپانچه کوچک در بغل خود دارید و می‌خواسته‌اید که اولا قائم‌مقام را که رکن دولت من است به قتل رسانید و اگر او نشود العیاذ باللّه به خود ما چشم‌زخم رسانید.

این دعاگوی دولت در جواب گفت که این دعاگو از این بالاخانه جایی نرفته و بی‌خبر از این مقدمات به این بالاخانه آمده است اگر این کلمات را که عرض کرده‌اید بویی از صدق داشته باشد حال باید طپانچه‌ها در نزد این‌جانب باشد. فضل علی‌خان نزدیک آمده ملاحظه نمود که به غیر از کارد دسته فولادی که قانون بود همه کس به کمر می‌زد و یک کیسه مهر هیچ در نزد این دعاگو و امیرزاده خسرومیرزا نیست. پس از گذشتن این گفتگو و ظهور کذب این عرایض چون چنین وانموده بود چاره و مصلحتی در دولتداری به جز نگهداری این دعاگویان نبود و شب در آن بالاخانه به پایان رسید و صبح آن شب