که لشکر مازندران را وقتی که به اصفهان رسانیدی در دارالسلطنۀ اصفهان از اللّه یارخان آصفالدوله جهانگیرمیرزا را با عیالش گرفته به مازندران میفرستیم.
القصه خاقان مغفور از دارالخلافه حرکت فرموده به دارالایمان قم رسیدند چون در دارالایمان قم که مدفن بضعۀ موسی بن جعفر صلوات اللّه و سلامه علیها و علی آبائهاست خاقان مغفور خرجها کرده و مدرسه و دارالشفا در کمال تنقیح ساخته و گنبد مقدس را در کمال خوبی به خشتهای طلا و درهای طلا و نقره آراستهاند و آنچه از اسباب زینت مثل قندیل طلا و نقره و زیارتنامههای مکلل به جواهر به قدر امکان در آنجا گذاشتهاند و در ایام سابق نذر فرموده بودند که صد هزار تومان در آن مکان مقدس خرج نمایند در این وقت که به آن مکان مقدس رسیدند بعد از زیارت و آستانبوسی محاسبۀ وجه نذریه را فرموده هفده هزار تومان باقی مانده بود قدری را نقد تحویل فرمودند که خشت طلا ساخته شده در رواق مبارک مصروف شود و قدری را هم مقرر فرمودند که از اصفهان روانه فرمایند تا تمام تنخواه نذر پرداخته آید و برای خود مضجعی در ایام حیات در صحن مقدس معین فرموده و سنگ مزار در حال زندگانی به فرمایش همایونی از سنگ مرمر تراشیده شده و صورت مبارک را در بالای آن سنگ با تاج و بازوبند حجاران کنده بودند.
خاقان مغفور به مضجع شریف رفته یک دو ساعت در آنجا توقف فرموده بعضی فرمایشات عبرتانگیز نمودند و پس از این مقدمات از دارالایمان کوچیده منزلبهمنزل به دارالسلطنۀ اصفهان تشریف بردند و حسینعلیمیرزای فرمانفرما را که از شیراز خواسته بودند در شیراز به شرف پایبوس رسید و محاسبۀ دارالملک فارس کشیده آمد و چهارصد هزار تومان باقیدار شده به تحصیلداری حسامالسلطنه محمدتقیمیرزا مفوّض و موکول شده و فرمانفرما را به دست او سپردند که از اصفهان به فارس برده حکما تنخواه باقی را از او بازیافت دارند. فرمانفرما و حسامالسلطنه محمدتقیمیرزا دو منزل از اصفهان بیرون رفته بودند که خاقان مغفور به سبب استیلای مرضی که در آن اوقات بر وجود همایون طاری شده بود در شب نوزدهم جمادی الآخر هزار و دویست و پنجاه در دارالسلطنۀ اصفهان تاج و تارک پادشاهی را گذاشته جان پاک را به جان آفرین