و پرداختن این مدّعی غافل از منتقم حقیقی شده به کارسازی امورات سفر اقدام نمود و پادشاه مرحوم در ساعت سعد در دارالسلطنۀ تبریز به ارث و استحقاق جلوس فرموده سکه و خطبه به اسم مبارک خوانده شد و «ظهور الحق» تاریخ جلوس آمده خاتم پادشاهی را به این بیت منقش فرمودند:
شکوه ملک و ملت رونق آیین و دین آمد محمدشاه غازی صاحب تاج و نگین آمد و به احضار لشکرهای آذربایجان فرمان صادر فرموده با شش هزار لشکر نظام و دو سه هزار سواره و بیست و چهار عراده توپ از آذربایجان حرکت فرموده و محمدخان امیرنظام را امین و معتمد خود نموده با امیرزاده فریدونمیرزا در دارالسلطنۀ تبریز گذاشتند و امیرزاده بهراممیرزا را با افواج نظام و سوارۀ کرمانی که در مرحمت آباد ساکن بودند با چند عراده توپ به حکومت کرمانشاهان و ضبط آن سامان روانه داشتند و حاجیمیرزا آقاسی را نیز از ملتزمین رکاب خود فرمودند هرچند میرزا ابوالقاسم در ماندن حاجیمیرزا آقاسی در تبریز سعی نمود مفید نیفتاد و پادشاه مرحوم از دارالسلطنۀ تبریز با وزرای دولت روس و انگلیس بیرون آمده روانۀ عراق شدند و امیرزاده بهمنمیرزا نیز از اردبیل احضار شده در میانج به اردوی همایون رسیده موکب همایون با کمال استقلال از خاک آذربایجان بیرون آمده وارد خاک عراق گردیدند.
قصۀ احوال این دعاگوی دولت شاهی که از بدخواهی میرزا ابوالقاسم چون کشید
از تبریز از منزل باغمیشه با امیرزاده بهمنمیرزا به نحوی که مذکور گردید روانۀ
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد | که در دستت به جز ساغر نباشد | |||||
زمان خوشدلی دریاب دریاب | که دایم در صدف گوهر نباشد |