برگه:Tarikhe Now.pdf/۲۲۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اردبیل شده در منزل سعدآباد که چهار فرسنگی تبریز است منزل نموده بودیم که گرد سوار پیدا شده فضلعلی‌خان با صد سوار از عقب رسیدند. این دعاگو از رسیدن این سواران از عقب بسیار متوحش شده خود را بالکلیه باخته مترصد هلاک نشست، فضلعلی‌خان نزدیک آمده جواب عریضۀ دعاگو را به خط پادشاه مرحوم به این دعاگوی دولت رسانیده مشعر بر دلداری و نوازش و اطمینان از طرف اهل و عیال، صورت رقعه این است:

«برادر جان عزیز من کاغذی که نوشته بودی رسید از وضع آداب‌دانی آن برادر خیلی خوشحال گشتم خدا خودش آگاه است که آن برادر را چگونه از دل دوست دارم هرگز بد نسبت به آن برادر از دلم نگذشته و نخواهد گذشت حالا هم کسی به مال و عیال آن برادر رجوعی ندارد امیرنظام که می‌رود همه را با کمال اعزاز و احترام روانه می‌کند امیدوارم به هرجهت از جهات به آن برادر و عیال و اطفال خوش و وعدۀ دیدار علی احسن الوجوه میسر گردد انشاء اللّه».

این دعاگوی دولت فی‌الجمله به حال آمده از آنجا منزل‌به‌منزل روانۀ اردبیل شد و در میان قلعۀ اردبیل منزلی دادند و قراول سرباز و غلام در میان اطاق و حیاط و پشت‌بام ایستادند پس از بیست روز فتح اللّه‌خان مافی با امیرزاده احمدمیرزا و مصطفی قلی‌میرزا به قلعۀ اردبیل رسیده از طرف میرزا ابوالقاسم رقعه‌ای به این دعاگوی دولت رسانید که به سخنان زشت و زیبا مندرج ساخته بود، فتح اللّه‌خان بعد از ورود سوراخ‌های بخاری‌ها را گرفته و دیوارهای حیاط را مرتفع ساخته و کشیکچیان را در وقت خواب نزدیکی لحاف نشانیده به طریقی که کنارهای لحاف را به زیر زانو گذاشته تا صبح به این طریق می‌نشستند، بالجمله کمال اهتمام در خدمت مرجوعۀ خود به عمل آوردند.

حکایت

یوسف نامی بختیاری که به طریق فراشان خلوت به جمع کردن رختخواب و پوشانیدن رخوت این دعاگویان مأمور شده بود روزی این دعاگوی دولت از حمام بیرون آمده در سرحمام نشسته بود. یوسف رو به این دعاگو کرده گفت که شما را با من