برگه:Tarikhe Now.pdf/۲۲۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

هیچ‌گونه مرحمت و التفات نیست، این دعاگوی دولت پادشاهی از او پرسید که راه این سخن چیست و چه باید کرد تا رضای خاطر شما به دست آید، در جواب گفت که روزی سه تومان از پادشاه مرحوم به اخراجات شام و نهار شما معین شده است من از شما توقع می‌کنم که روزها را روزه گرفته و به شام شب قناعت نمایید تا برای من راه مداخلی پیدا شده بلکه از التفات و محبت شما صاحب یک لقمه نان بشوم، این دعاگوی دولت در جواب گفت که مرا در وجود خود اختیار هست در راه رضای خدا روزه می‌گیرم و به برادران دیگر توقع شما را حالی می‌نمایم. به منزل رفته چهار روز روزه گرفتیم امیرزاده احمدمیرزا که در سن شانزده سالگی بود و طاقت این صدمه را نیاورده به این دعاگوی دولت اظهار کرد که یا چارۀ این کار را بکن یا من خود چارۀ خود را خواهم نمود. این دعاگو از ترس یوسف بختیاری ساکت شده جوابی نگفت. چون قرار بود که هفته‌ای یک بار امیرزاده بهمن‌میرزا به سرکشی این دعاگویان می‌آمد در این بار امیرزاده احمدمیرزا به ایشان وقت ملاقات تظلم گرسنگی خود را کرده این دعاگویان از ترس یوسف نتوانستیم حقیقت را حالی نماییم، امیرزاده بهمن‌میرزا قدغن نمودند که هروقت امیرزاده بخواهد قراولان و کشیکچیان از شربت‌خانه برای او نهار بیاورند به سبب این عرض یوسف با محمد مهدی‌خان نوری پسر فتحعلی‌خان که در مأخوذی نهار یومیه شریک بودند شب برخاسته بی‌جهت‌های و هوی انداختند و صبحی به امیرزاده بهمن‌میرزا عرض کرده و به تبریز نوشتند که شب امیرزادگان می‌خواستند که از کنج دیوار بالا رفته فرار نمایند ما خبردار شده نگذاشتیم و چون فتحعلی نوری مردی بدنفس و یکی از اقوام قریبش را محمدشاه سعید معیوب ساخته بود و همین محمد مهدی نام پسرش را ملک‌آرا در مازندران به تقصیری منسوب ساخته و سرش را خمیر گرفته روغن داغ کرده به مغزش ریخته بود و فتحعلی‌خان پدرش نیز یکسال وزیر این دعاگو بود و به سبب بدنفسی و بدرفتاری دعاگو او را معزول کرده بود و در این زمان حبس دعاگویان وزیر و کارگزار اردبیل بود اسباب عداوت دست به هم داده و خوش‌آمدگویی به میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام نیز علاوۀ این اسباب شده بعد از خبر وفات خاقان مغفور فتحعلی‌خان نیز به تحریک میرزا ابوالقاسم عریضه‌ای نوشته بود که تا امر جهانگیرمیرزا را به اتمام نرسانید