مسخره آمده هرجا که گفتگو آغاز کرد به اشاره و سرگوشی و به خنده و خاموشی جواب میدید و میشنید، مستحفظان و قراولان حرمت به خدمتش رسیده معزز و محترمش داشتند و شعاعالسلطنه فتحاللّهمیرزا که حاکم خمسه بود به حسن استقبال اهتمام نموده و در خدمت و جانفشانی کوتاهی ننموده مورد نوازشات پادشاهانه آمده و باز به حکومت خمسه کما فی السابق سرافرازی یافت و در همان منازل کسان منوچهرخان معتمدالدوله از دار المرز رشت با عریضه و پیشکش لایق رسیده مورد التفات و مراحم بیکرانۀ پادشاهانه شدند و خبر خروج اماموردیمیرزا با لشکر از دارالخلافه و رسیدن به قزوین به سمع پادشاه مرحوم رسید و آمدن ایشان را از قبیل «صید را چون اجل آید سوی صیاد رود» شمرده تعجیل در کوچ فرموده روانه به قزوین شدند.
چون خبر ورود لشکر آذربایجان به مسامع لشکریان عراق رسید یک منزل به اردوی همایون مانده جمیع لشکریان و سرکردگان عراق علمها را خوابانیده و طبل دولتخواهی ظلالسلطان را وارونه زده و در کمال ادب و دولتخواهی به شرف رکاببوس مشرف شده در خاک سم سمند جهانپیمای پادشاهی غلطیده به قدم صدق و اطاعت پیش آمدند و اللّه یارخان آصفالدوله از قم به قزوین رسیده به شرف رکاببوسی مشرف شد و اماموردیمیرزا که رکنالدوله را در بند و کنده و لشکریان را پراکنده دید لابد و ناچار به اردوی همایون ملحق شده قراولان احترام قرین حال و روزگارش شدند و محمد باقرخان بیگلر بیگی دارالخلافه ولدمیرزا محمدخان قاجار که خال پادشاه مرحوم بود بعد از ظهور این مقدمات جمعی از دولتخواهان دارالخلافه را با خود متفق ساخته به دیوانخانۀ پادشاهی رفته اولا محمد جعفرخان را بیاختیار نمود و از آنجا به دیوانخانه رفته ظلالسلطان را که در بالای تخت سلطنت نشسته بود اخبار آمدن پادشاه از آذربایجان نموده عذر نشستن بیجای ایشان را که بدون استحقاق و برخلاف اذن خاقان مغفور در چنین جایی نشسته بودند خواسته به حرمخانهاش فرستاده قراولان و مستحفظان تعیین کرده ارگ را متصرف شده این اخبار را به اردوی همایون اعلام نمود.
سرکار ظلالسلطان از ادعای سلطنت چند روزه پشیمان شد و سود نداشت و کلمۀ:
«سلطنت علی شاه نود روز بود» تاریخ سلطنتش آمد و پادشاه مرحوم در کمال استیلا و