چون شما اسن اولاد خاقان مغفور میباشید بیاجازۀ شما پادشاه قدم بالای تخت نمیگذارد، شما باید تشریففرما شده و حبوۀ خاقان مغفور را مطابق شریعت طاهره برداشته و اذن و اجازه جلوس را داده ده دوازده روزی در دارالخلافه مانده به مازندران تشریففرما شوید.
ملکآرا که مردی صادق و پاک طینت بود وارد دارالخلافه شده جمیع این کلمات را حقیقت انگاشته منتظر گرفتن حبوه و اجازۀ معاودت مازندران نشستند تا بعد از چندی مأمور به توقف همدان گردیدند، مآل حال ایشان اینکه در سنۀ هزار و دویست و شصت و پنج در همدان به رحمت ملک منان واصل و نعش او را به کربلای معلی نقل نمودند.
اما محمد حسینمیرزا حاکم کرمانشاهان بعد از شنیدن مأموریت لشکریان آذربایجان به کرمانشاهان و وصول امیرزاده بهراممیرزا به کردستانات اهالی مملکت کرمانشاهان عذر او را خواسته به استقبال امیرزاده شتافتند او نیز کرمانشاهان را گذاشته به دارالخلافه رفت. اما محمدتقیمیرزا و شیخ علیمیرزا که در بروجرد و ملایر بودند متردد الأحوال نه پای رفتن و نه جای ماندن منتظر حرکت همدیگر نشستند و قائممقام به هریک نوشت که هرکدام مقدمتر به دارالخلافه برسید ولایت و حکومت عقب مانده را به پیش آمده میدهیم، محمد تقیمیرزا به خیال خود شیخ علیمیرزا را غافل نموده روانۀ دارالخلافه شد و شیخ علیمیرزا پس از شنیدن حرکت ایشان تاب نیاورده به تعجیل تمام روانۀ دارالخلافه گردید، وقتی وارد دارالخلافه شد که محمد تقیمیرزا یک روز پیشتر وارد شده بود، افسوس و حسرت به جایی نرسید.
حکایت
در سنۀ هزار و دویست و بیست و سه هجری که میان دولت روس و ایران جنگ قائم بود نایبالسلطنه از دارالسلطنۀ تبریز به عزم جهاد تشریففرمای سفری شده بودند. و در حرمخانۀ مبارکه دیواری شکست خورده مشغول تعمیر آن بودند، علی اکبر نام بروجردی که دزدی طرّار و مردی عیار بود به عزم دستبرد با دو سه نفر از دستیاران خود در آن روزها به دارالسلطنۀ تبریز میرسند و به عنوان عملگی چند روز در آن دیوار