برگه:Tarikhe Now.pdf/۲۳۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

کار می‌کردند و در این ضمن فی‌الجمله بلدیتی به بیوتات حرمخانه می‌رسانند. در شبی از شب‌ها فرصت کرده خود را به صندوقخانۀ مبارکه رسانیده از قضا صندوقی را باز می‌نمایند که کمر خنجر مرصع و بازوبند و قبای کیانی نایب‌السلطنه در آن صندوق بوده است، همۀ آن اسباب را با بعضی اوضاع دیگر برداشته به در می‌رود. صبح آن شب حاجی علی عسکر خواجه نظر به تدبیراتی که داشت همۀ اهل حرم را متهم به دزدی نموده مسموع شد که نان سنگک یکچارکی را یک لقمه کرده فردا فرد به اهل حرم تکلیف می‌نمود که به یک دفعه آن لقمه را بلع نمایند و هرکه از بلع آن عاجز می‌شد او را دزد نامیده به اذیت او اقدام می‌کرد. القصه علی اکبر دزد با همراهان به بروجرد رفته دیوار بالاخانه را شکافته اسباب مسروقه را در آنجا پنهان نمودند پس از مدتی در بالای قسمت اموال در میان رفقا نزاع واقع شده علی اکبر به تبریز آمده به خدمت نایب‌السلطنه رسیده اطمینان گرفته مراتب را عرض کرد. نایب‌السلطنه کسان به بروجرد فرستاده به حسام‌السلطنه محمدتقی‌میرزا این معنی را اظهار کرده مطالبۀ اموال را نمودند حسام‌السلطنه اموال را از جایی که مدفون بود بیرون برده طمع در الماس‌های آویز بازوبند کرده الماس‌های او را برداشته باقی را خدمت نایب‌السلطنه ارسال نمود.

نایب‌السلطنه در مقام مطالبۀ آویزها برآمده جواب درستی نشنیدند تا آن‌که مدت‌های مدید گذشت و پادشاه مرحوم به اورنگ سلطنت قرار گرفتند و محمدتقی‌میرزا به دارالخلافه آمدند. پادشاه مرحوم فرموده بودند که ما را طمع در مال و دولت هیچ کس نیست ایشان نیز نباید طمع در مال ما نمایند و فرمان مبارک به عهدۀ ابوالفتح‌میرزا پسر حسام‌السلطنه صادر شده محصل به بروجرد رفت و الماس‌های مغصوبه را به عینها حکما از ابوالفتح‌میرزا بازیافت نموده به جای خود نصب نمودند و این حکایت از جهت غرابت و عبرت نوشته آمد.

ذکر رفتن امیرزاده فیروزمیرزا با توپخانه و لشکر بر سر مملکت فارس و جنگ با حسنعلی‌میرزای شجاع‌السلطنه و مآل احوال ایشان

چنان‌که مذکور شد معتمدالدوله منوچهرخان با مستر لنزی انگلیسی و در خدمت