و ده روز بود که میرزا ابوالقاسم کشته شده بود به حضور مبارک پادشاه میفرستاد.
شخصی از ثقات نقل نمود که در منزل شیخ الملوک در عمارت خورشید نشسته بودم و سرکار شیخ الملوک مجموعههای نقره حاضر نموده پانصد اشرفی از این تنخواه را در کیسه گذاشته پیش خود نگاهداشته بود که خود با عریضه به خدمت پادشاه مرحوم رساند و نههزار و پانصد تومان دیگر را ریال سفید به مجموعهها ریخته در اتاق چیده بود و میخواست که در حضور مبارک پادشاه پیشکش خود را بگذارند، سید فقیری در این بین به مجلس آمده یک ریال از سرکار شیخ الملوک خواهش نمود و سرکار شیخ الملوک قسمهای مغلظه یاد نمود که یک دینار موجود ندارم و این تنخواه که میبینی برای پیشکش ملایر و تویسرکان میبرم، دعا نمایید که امر ما بگذرد انشاء اللّه به ملایر که آمدی یک تومان عوض یک ریال خواهم داد.
القصه در همان روز شیخ الملوک با تنخواه پیشکش روانهٔ نگارستان شده پیشکش را به خدمت پادشاه مرحوم فرستاده شاهزادگان دیگر محمدتقیمیرزا و علی نقیمیرزا و اماموردیمیرزا و محمد حسینمیرزا پسر محمدعلیمیرزا و محمودمیرزا پیش از شیخ الملوک آمده به دربخانهٔ مبارکه نشسته بودند.
امیرزاده بهمنمیرزا که در دربخانهٔ همایون بود به شیخ الملوک میگوید که شما هم به منزل شاهزادگان رفته ساعتی دیگر که فرصت شرفیابی میشود به خدمت پادشاه خواهید شرفیاب شد و واضح است که با وجود گذرانیدن پیشکش امر حکومت ملایر و تویسرکان گذشته است. شیخ الملوک نیز به بالاخانه نزد شاهزادگان دیگر آمده مینشیند که در این بین نوروزخان سرکردهٔ سوارهٔ چاردولی چکمه شلوار کرده و تفنگ و یراق بسته وارد منزل شاهزادگان شده اعلام مینماید که چون ناخوشی وبا در میان است و پادشاه عزم حرکت به ییلاقات دارند شماها را نیز حکم و مقرر فرمودند که به ولایت اردبیل که ییلاق خوبی است برده از آفت وبا مصون و محفوظ باشید. شیخ الملوک میگوید که نوروزخان معلوم است که تو از کار من خبر نداری و این حکم دخلی به من ندارد، من پیشکش ملایر و تویسرکان را گذرانیده حاکم آن ولایت شدهام نوروزخان عرض میکند که شما را هم از جملهٔ مأمورین اردبیل در سیاهه نوشتهاند.