نمکشناسی و سرزنش به ترجیح سایر خدمتکاران بر این طباخ در ایام حکومت و اقتدار چندان پیغام میداد و بالمشافهه گفتگو مینمود که این دعاگویان را زحمت تحمل این منت از او معادل با جمیع اوقات تلخیهای دیگر شده بود.
در این وقت که حکم خلاصی این دعاگویان دولت رسید اوقات طباخ تلخ شده قبل از رسیدن احکام صریح که گفتگوی مرخصی این دعاگویان در میان مردم بود طباخ بالمره انکار این خلاصی را در خارج میکرد و اظهار تحاشی از گفتگوی اینگونه کلمات مینمود. پس از آنکه محقق شد که به التفات پادشاهی مرخصی حاصل شده است و طباخ دانست که دیگر روزی یک تومان مداخل برای او نخواهد بود بهانهای برانگیخت و پرخاش و نزاع نموده از همراهی این دعاگویان تقاعد ورزیده اندوختههای خود را برداشته جان این دعاگویان را از شنیدن کلمات نامعقولانۀ خود خلاص کرده به در رفت.
حکایت
وقت ورود این دعاگویان به قلعۀ اردبیل آنچه دعاگویان همراه داشتند از قبیل رختخواب و لباس و قلیان طلا و غیرها دیوانیان سیاهه نموده به دست محمد پسر فتحعلیخان نوری سپردند. در این اوقات که مرخصی حاصل شد و میرزا ابراهیمخان تبریزی از طرف دیوان اعلی مأمور به اردبیل شده حکم آورده که موافق سیاهه آنچه از اوضاع این دعاگویان باقی باشد رد نماید محمد مهدی ولد فتحعلیخان نوری قلیان طلایی را از این دعاگویان نگاهداشته نداد، پس از مطالبه گفته بود که جهانگیرمیرزا خودش دزدیده است.
پس از شنیدن این جواب دندانشکن صحت سکوت برای این دعاگویان حاصل شده محمد مهدی پی کار خود رفت.
القصه بیست روز در باغ اردبیل توقف نموده و تخت روان و اسب با حسین بیک نام معتمد محمدخان امیرنظام رسیده روانۀ ولایت تویسرکان شدیم و از مراغه نیز والده و اولاد و عیال را مرخصی حاصل شده مال بارکش و تدارک از دیوان اعلی به ایشان داده ایشان نیز از راه صاین قلعه و گروس روانۀ ولایت تویسرکان شدند، چون وبا در تویسرکان