در آن تابستان واقع شده بود اهالی آن قصبه نیز به دهات متفرق شده به قریۀ کرزان که در سر راه آذربایجان واقع است بعضی از اهالی تویسرکان از ترس وبا رفته بودند از قضا میرزا رضا قلی که از بد نفسان و اشرار آن ولایت است در کرزان بوده سیاهیی از دور میبیند که میآیند احوال از مترددین میگیرد که اینها چه کسانند حقیقت احوال این دعاگویان را از حبس اردبیل و مرخص شدن و مأموریت به توقف تویسرکان مستحضر میشوند به کسانی که همراهش بودند و تماشا مینمودند رو کرده به شادی و خرّمی تمام دستها را به هم زده و به وجد و رقص افتاده میگوید حضرات عجب لقمۀ چرب و شیرینی برای ما آمده است بهتر از مال شیخ علیمیرزا و نظر علیمیرزا است که در این ایام فترت به دست آورده و خوردهایم و از آنجا سوار شده به قصبۀ تویسرکان میآید و از تقدیرات خداوندی ابراهیم بیک قراباغی که سابقاً نگاشتۀ کلک بیان شد که به سبب تحویلداری ولایت ارومیه رجوع محاسبۀ دیوانی او به این دعاگو از ارومیه فرار نمود در این ولایت نایب محال تویسرکان از جانب دیوان شده آمده بود و مادۀ دشمنی مستعدی با این دعاگوی دولت شاهی داشت میرزا رضا قلی نام تویسرکانی که از کیفیت ورود این دعاگویان او را خبر میدهد او نیز کلاه شادمانی را کج گذاشته از وقایعات سابقه رضا قلی را خبر میدهد و خیالات بد در باب این دعاگویان برای ایشان پیدا شده و منتظر ورود این دعاگویان میشوند.
این دعاگویان نیز به همدان رسیده یک دو روز در اینجا توقف کرده والده و عیال را که از کیفیت و گزارشات این دعاگویان مخبر نبودند فیالجمله اخبار نموده امیرزاده احمدمیرزا را پیشتر روانه نمودیم و خود این دعاگویان نیز دو روز بعد وارد شدیم، برای والدۀ پیر ناتوان و سایر اهل و عیال غمی تازه پیدا شده اظهار جزغ و فزع نموده چند روزی باز از این جهت اوقات تلخی کشیده شد تا انشاء اللّه اگر فرصت باشد معروض مطالعهکنندگان نماییم که از طمع و بدنفسی رضا قلی که منضم به دشمنی سابق ابراهیم بیک قراباغی شد از آن تاریخ تا تاریخ تحریر که هفده سال است چه زحمتها کشیده و چه رنجها بردهایم. امید که از عدالت پادشاه جهان و سایۀ یزدان و از التفات و مرحمت اتابیک اعظم مدّ ظله العالی منبعد از مکر و تزویر این محیل مزور آسوده و