امنای دولت پادشاهی را صواب چنان نمود که در بهار آن سال لشکر به ولایت گرگان و به صحرای ترکمان کشیده تنبیه آن طایفه را پیشنهاد همت سازند لهذا در این زمستان مشغولی به تدارک سفر گرگان نموده لشکریان ولایت را به تدارک این سفر اخبار و اعلام دادند.
ذکر احوال این دعاگویان بعد از ورود به تویسرکان در این سال
چنانکه اشاره شد ابراهیم بیک قراباغی به فکر تلافی عداوت سابق افتاد و میرزا رضا قلی نیز او را به واهمه و طمع انداخت اما واهمۀ آنکه مبادا پادشاه با مأمورین تویسرکان بر سر التفات و مرحمت آمده اختیار محل تویسرکان را به ایشان واگذارد بهتر اینکه در این اول ورود به کلمۀ نالایق ایشان را متهم سازی و خاطر خود را از این پریشانی خلاصی دهی. اما طمع آنکه شاید پس از این اتهام پادشاه جهان سکوتی در باب ایشان فرموده یا حکمی فرماید در آن صورت اختیار جان و مال ایشان در دست او خواهد آمد و واضح است که پس از آن لقمۀ نانی برای زندگانی ایشان خواهی داد و بود و نبود ایشان به تو خواهد رسید.
ابراهیم بیک را که مادۀ عداوت مستعد بود از گفتگوی این بیعاقبت بدخواه نشتر به مادۀ عداوت او خورده بنای بدخواهی گذاشته بیست روز از ورود این دعاگویان به تویسرکان نگذشته بود که فهرست مطالبی به خدمت پادشاه نوشته فرستاد به این زبان عرض نموده بود که امیرزادگان وارد تویسرکان شدهاند، این چاکر دولتخواه برای حفظ ایشان دویست نفر تفنگچی از شهر و دهات تویسرکان نامنویس کردهام برای هریک از تفنگچیان مواجبی در دفترخانۀ مبارکه مشخص و معین سازند تا مشغول به حفظ و حراست شوند و باز عرض نموده بود که بعد از ورود امیرزادگان سر سواره آذربایجان وا شده قریب به دویست نفر سواره حالا که یک ماه نیست امیرزادگان آمدهاند از آذربایجان رسیده است، حکم مبارک چیست؟ و باز به نوع اجماع عرض کرده بود که امیرزادگان بعضی فرمایشات به من مینمایند بشنوم یا نه؟ غرض از این عرایض آنکه پادشاه مرحوم را متغیر ساخته حکمی برای بیاختیاری این دعاگویان از مال و جان خود صادر