جستجو افتاده راه نقب را دیده کیفیت را معلوم نموده سوار شده از عقب ایشان شتافت و در حینی که شاهزادگان فراری به قراولان روسیه رسیده بودند او نیز رسید. چون خالی از ظرافتی نیست به خدمت خوانندگان معروض میدارد، حاجی مشارالیه که خود را بسیار محیل و مزوّر میدانست حیلهای به خاطرش رسید، از آب گذشت از اسب پیاده شده به آداب و قانون سابق به خدمت شاهزادگان رفته زبان به نصیحت و دلداری ایشان گشاده زلفهای خود را به دست گرفته میگفته است که از این زلف سفید من حیا کنید و مرا به غضب و سطوت پادشاه گرفتار نکنید، من پنجاه سال است که به برادر و پدر شما خدمت کردهام آخر چه چیز شما در قلعۀ اردبیل کم بود، نان نداشتید، رخت نداشتید، برنج و عنبربو به رسم جیره به شما نمیدادم، از این دیوانگیها کردید که به حبس اردبیل افتادید باز هم که دست نکشیده سر به صحراها گذاشتهاید.
شاهزادگان سکوت کرده در جواب هیچ نمیگفتند حاجی علی عسکر را خیال آنکه ایشان نصیحتپذیر شده و از کرده پشیمان و راضی به معاودت شدهاند زبان به مدح و ثنای ایشان گشوده و سه رأس اسب خالی را پیش کشیده شاهزادگان را تکلیف به سواری و عود نموده شاهزادگان را از حرکت حاجی خنده گرفت و حاجی دانست که حیله و تزویر به کار نیامد، معاودت به اردبیل نمود.
اما مجملی از احوالات شاهزادگان آنکه پس از اعلام به امپراطور روس به هریک یکهزار اشرفی باجقلو مواجب مرحمت فرموده در قراباغ نشیمن برای ایشان مقرر داشت و ایشان شنیدند که امپراطور به ولایت ایروان میآید، خواهش اذن ملاقات امپراطور نمودند، امپراطور در جواب فرموده بود که غرض از این خواهش سه چیز خواهد بود لاغیر یا استدعای نقض عهد با دولت ایران یا استدعای افزونی مواجب و گذران یا محض تماشا و دیدن صورت یکدیگر، اما فرار ایشان از محبس به هیچوجه علت نقض عهد با دولت ایران نخواهد شد و اما زیادتی مواجب و گذران زیاده از آن دادن منافی با اتحاد و یگانگی پادشاه ایران است و اما محض ملاقات من نیز خواهش دارم که ظلالسلطان را ببینم زیرا که شنیدهام مردی است خوشاندام و خوشریش.
شاهزادگان از شنیدن این جوابهای دندانشکن استدعای مرخصی از دولت روس