فتحاللّهخان که خوشنفسی و پاکذاتی او مشهور ایران است به طمع ده هزار تومان موهوم به وعده و فریب رضا قلی فریفته شده به گفتن بعضی سخنان نالایق اقدام مینماید و میرزا رضا قلی و فتح اللّهخان قنبر علیخان را هم با خود متفق نموده این دعاگویان بیچاره را به خیال خود آشتیپلو منازعین تویسرکان قرار داده به تدبیرات و خیالات خود مغرور شده غافل از فضل خداوند جهان و عدالت پادشاه زمان گردیده میرزا فضلاللّه را نیز به لطایف الحیل ساکت ساخته و فاتحه و خاتمۀ سفر و مأموریت خود را به خرابی و تمام کردن این دعاگویان قرار داده از حوض سلطان روانۀ قم شدند و پس از ورود به قم این دعاگو را در روضۀ مقدسه دیده به انواع سخنان فریبانگیز تکلیف به آمدن تویسرکان نمودند.
این دعاگوی دولت چونکه غافل از خیال ایشان بود راضی به معاودت شده بود ولیکن فضل خدا مانع شده یک نفر توپچی از اهل تبریز که همراه حضرات مأمور به تویسرکان بود از مشاورۀ حوض سلطان آگاهی داشت حقوق نمکخوارگی نایبالسلطنۀ مرحوم را به جا آورد، نصف شب به منزل این دعاگو آمده حقیقت مشورت مأمورین را در حوض سلطان به این دعاگو گفته این دعاگو فسخ عزیمت از مرافقت حضرات نموده عزم توقف را در قم جازم آمد و هرچه از آن توپچی خواست که نام خود را معلوم نماید اظهار نام و نشان خود را ننمود.
القصه چون صبح صادق طلوع شد میرزا فضلاللّه و فتح اللّهخان به روضۀ مقدسه آمده این دعاگو را تکلیف به روانه شدن نمودند. این دعاگوی دولت که هرگز در خواب و خیال چنین روزها را نمیدید خود را میان چنین بلاها گرفتار دیده گریه راه گلو را گرفته به سکوت پرداخت حضرات دانستند که این دعاگو مرافقت با ایشان نخواهد نمود پس از یأس به این دعاگوی دولت گفتند که سنگی برای تو به چاه بیندازیم که میرزا ابوالقاسم قائممقام هم نینداخته باشد و فتح اللّهخان خوشنفس برای کج خلق نمودن و تیز کردن میرزا فضلاللّه رو به این دعاگو کرده به طریق سرزنش و سرکوب گفت ای مرد نادان به اوجاقمیرزا اسداللّه خیانت مکن از این حضرت شرم کن از خدا اندیشه کن و به میرزا فضلاللّه دروغ نگو بیا برویم و این میرزا اسداللّه پدر میرزا فضلاللّه بود.