برگه:Tarikhe Now.pdf/۲۷۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

میرزا فضل‌اللّه از شنیدن این کلمات کج‌خلق و دلتنگ چون اسپند بر آتش آمده از روضۀ مطهره بیرون رفت و در رواق مبارک ایستاد و به غیظ تمام گفت ای نوکرهای جهانگیرمیرزا یک نفر از شما در اینجا مانده‌ایدخانه‌تان را در تویسرکان خراب کرده پدرتان را از گور درمی‌آورم. سه چهار نفر نوکر که همراه این دعاگو بودند از ترس و خوف فرار کرده احدی در پیش این دعاگو نماند و دعاگو با همۀ عجز و ناتوانی فردا وحیدا در آن روضۀ مقدسه ماند و میرزا فضل‌الله و فتح‌الله‌خان سوار شده میرزا رضا قلی پیش افتاده همه جا چشمک زنان و غیبت‌کنان در آن ایام زمستان دو شب در عرض راه که قریب چهل فرسنگ است خوابیده حضرات را به این تعجیل به تویسرکان رسانید و به محض ورود تویسرکان در درب‌خانه این دعاگویان قراول گذاشته به منازل خود رفتند.

از قضایای حسنۀ خداوندی امیرزاده احمدمیرزا و امیرزاده مصطفی قلی‌میرزا سوار شده در خارج بودند، بعد از شنیدن داستان قراول خود را به همدان رسانیده به‌خانۀ امیرزاده بهمن‌میرزا می‌روند و امیرزاده خسرومیرزا درگیر حضرات مانده او نیز متوسل به حق تعالی شده رقعه‌ای به میرزا فضل‌الله نوشته توقع ملاقات می‌نماید، میرزا فضل‌الله بعد از لیت و لعل اذن ملاقات داده امیرزاده خسرومیرزا با چهار نفر قراول به منزل فتح‌الله‌خان و میرزا فضل‌الله می‌روند میرزا فضل‌الله کج‌خلقی بسیار به او کرده بعد از کج‌خلقی‌ها به او می‌گوید که این مال دنیا برای چه خوب است؟ شنیده‌ام و یقین دارم که امپراطور روس صد و پنجاه هزار باجوقلو به شما داده است، ای امیرزادۀ نادان پنجاه هزار این را به من قرمساق بده و پنجاه هزار دیگر را باز به من زن‌قحبه بده که در درب‌خانه پادشاهی در راه تو به این و آن بدهم و پنجاه هزار دیگر را خودت پایت را دراز کن و به راحت بخور.

امیرزاده خسرومیرزا می‌یابند که این حرف‌ها و گفتگوها پاورقی ندارد به هزار ترس و وهم سؤال می‌کنند که قراولی که به درخانۀ ما گذاشته‌اید به چه سند است و به حکم کیست؟

فتح‌الله‌خان و میرزا فضل‌الله بعد از شنیدن این کلمه به امیرزاده خسرومیرزا کج‌خلقی زیاد کرده می‌گویند ما خود فرمان ناطق می‌باشیم به فرمان و رقم چه احتیاج داریم.