نصیحت نمودند و او نصیحتپذیر نشده به ایذاء و اذیت اهالی آن قصبه پرداخت. اهالی آن قصبه دست از غیرت و حمیت خود نکشیده حاجیخان را محاصره نموده او نیز با کسان به خودداری کوشیده و از کرمانشاهان مدد طلبید تا رسیدن مدد اهالی قصبهٔ کرند از ترس جان خود که اقدام به چنین امری نموده بودند هجوم به منزل او نموده او را گرفته با جمیع توابع و لواحقش مقتول ساختند و پس از این عمل خوف و وهم بر ایشان مستولی شده بالتمام اهل و عیال خود را برداشته متفرق شدند و پادشاه مرحوم محبعلیخان ماکویی را به ایالت آن ولایت نامزد فرموده و در باب اهالی کرند حکمی از دولت صادر نشد. پس از اطمینان باز متفرقهٔ رعایا عود به اوطان اصلی نمودند و در همین اوقات فیمابین رضا قلیخان والی اردلان و عبد اللّه پاشا حاکم شهر زور و سلیمانیه نقاری پیدا شده رضا قلیخان که از بادهٔ جوانی مست و از شراب ارغوانی در دایرهٔ حیرانی همیشه سرگردان بود اهالی ولایت اردلان را بیخردانه جمع نموده در کمال غفلت و بیهوشی جمعیت خود را برداشته به سرحد سلیمانیه قدم گذاشته آسوده نشست و به خواندن مطربان خوش آهنگ و به نواختن طنبور و چنگ مشغولی نموده غافل از اینکه عبد اللّه پاشا از ابتدای طفولیت تا آخر ایام جوانی که در دارالسلطنهٔ تبریز به رسم گروگان از طرف سلیمان پاشا والدش متوقف بود دستآموز امرا و اعیان دولت آذربایجان شده از همهٔ نکات رزمی و بزمی آگاهی یافته پختهٔ همه کار گردیده است.
در مقابل چنین پخته این نوع خام نشستن و خام سرودن غایت بیخردی و نهایت نادانی است و عبد اللّه پاشا بعد از دانستن این احوال دو هزار نفر سوار آزموده برداشته خود را به اردوی رضا قلیخان رسانیده وخان والی را با اتباعش همان قدر فرصت ماند که خود را به اسبهای جلین رسانیده راه فرار پیش گرفتند و عبد اللّه پاشا اسباب تجمل و اردوی او را غارت کرده عود به سلیمانیه نمود و پادشاه مرحوم از این حرکت رضا قلیخان و حرکات دیگرش که لایق تحریر نیست نسبت به او بیالتفات شده با وجود اینکه همشیرهٔ اعیانی پادشاه مرحوم را در حبالهٔ نکاح داشت و خود نوادهٔ دختری خاقان مغفور بود او را از حکومت مملکت اردلان معزول فرموده به دارالخلافه احضارش داشتند و در آنجا تا ایام وفات شاه مرحوم محبوس نظر بود.