اهالی مشهد مقدس نزاع و جدال آغاز کرد. چون لشکریان آذربایجان از کمی آذوقه بسیار عسرت میکشیدند و توقف در ارگ به سبب بیآذوقگی متعسر شده بود یار محمدخان و امیرزاده حمزهمیرزا مصلحت در توقف مشهد مقدس ندیده با سرباز و توپخانه روانۀ سمت هرات شدند و برای جعفر قلیخان صورتی اتفاق افتاد که از حبس خلاصی یافته پیش حسنخان به مشهد مقدس آمد و امیرزاده حمزهمیرزا با لشکریان آذربایجان به همراهی یار محمدخان تا غوریان رفتند و یار محمدخان در خدمتگزاری دولت علیه ایران کوشیده سیورسات و سایر مایحتاج اردوی آذربایجان را داده کوتاهی در انجام اینگونه خدمات نمینمود و حسنخان ولایت خراسان را ضبط نموده ضباط و نواب به اطراف فرستاد و حاجیمیرزا محمدخان برادر خود را با پسر خود اصلانخان با جمعیت به ولایت سبزوار فرستاد ومیرزا محمدخان نیز به سبزوار آمده ارگ و شهر سبزوار را مضبوط نموده نشست.
ذکر رسیدن خبر قضیۀ پادشاه مرحوم به دارالسلطنۀ تبریز و جلوس فرمودن حضرت شهریاری به حول و قوت باری و حرکت فرمودن با لشکریان نظام و توپخانۀ آتشفشان و جلوس در دارالخلافۀ تهران
چنانکه مذکور شد حاجیمیرزا آقاسی خبر واقعۀ پادشاه مرحوم را در روز یکشنبه پنجم شوال به اتفاق وزرای دول خارجه به دارالسلطنۀ تبریز به خدمت حضرت ولیعهد معروض داشت و در شب یازدهم ماه شوال این قضیۀ عبرتآمیز و واقعۀ حیرتانگیز در دارالسلطنۀ تبریز به سمع حضرت ولیعهد رسیده با وجود اینکه از سن شریف زیاده از هجده سال نگذشته بود از شنیدن چنین خبری موحش چون پیران سالخورده و حکیمان تجربه آزموده اصلاً دل از جای نبرده و آنچه لوازم طبیعت بشر است و چنین اوقات از تأسف و اندوه در خاطر مبارک راه یافته بعد از انجام لوازم تعزیت به فکر غمخواری اهالی مملکت ایران افتاده خلعت سرپرستی رعایا و برایای اهل ایران را که در عالم غیب خیاط قضا به اندازۀ قامت آن حضرت بریده بود و به جز تلبس این لباس و تکفل این مهام چاره نبود به اشارۀ کارکنان عالم غیب ملبس شده طبل جهانداری را در روی زمین بلند