برگه:Tarikhe Now.pdf/۳۲۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

احوال ولایت به هم رسانید و دانست که کارگزاری او در این دو ولایت از پیش نمی‌رود او را دخیل کار ننمود، او نیز چون آرام نشستن درخانۀ خود را کفر و زندقه می‌داند باز به دارالخلافه رفت و مشغول به سیاهه دادن و ابواب نمودن ولایت شده چند روزی برای خود راهی در پیش سررشته‌داران دفتر پیدا نمود و از آنجایی که بایست خبث طینتش ظاهر شود و چراغ کذبش بی‌فروغ گردد چنان مسموع می‌شود که در خدمت جناب اتابیک اعظم خیانت و کذب او ظاهر شد و حال تحریر در تویسرکان به دست میرزا زکی و بابا سلطان توپچی گرفتار است. خداوندا این چه وجود است که از گفتن هیچ دروغ پروا ندارد و از بستن هیچ بهتان اندیشه نمی‌نماید چه اعتمادی به تصرف خود در عقول مردم دارد و همۀ مردم را در نظر شیطنت خود پشه می‌شمارد خدای تعالی به فضل خود و سیاست پادشاه جهان و اتابیک اعظم شر او را از سر مسلمانان کوتاه نماید به محمد و آله.

ذکر احوالات سنۀ هزار و دویست و شصت و پنج و شصت و شش و حکایات خراسان و عراق

چون بهار سال فرخنده فال سنۀ هزار و دویست و شصت و پنج قدم به عرصۀ روزگار گذاشت و لشکر دی را که در هرطرفی از اطراف جهان سر به شوریدگی و فساد برآورده و برودت‌های دور از کار در این عرصه و دیار به ظهور می‌آوردند به وزیدن بادهای بهاری و باریدن ابرهای آزاری از هروهاد و نجاد مرتفع و مندفع ساخت و در بساط چمن و دمن به عدالت هوای بهار گل‌های رنگارنگ و بلبلان خوش‌آهنگ شکفتن و گفتن آغاز نهادند غارتگر باد خزان که از ضعف آفتاب فصل میزان در هرطرف جولان می‌نمود و اوراق اشجار را چون اقمشه و امتعۀ تجار که راهزنان به ملاحظۀ سود و زیان ربایند می‌ربود چون نیز اعظم را در دارالشرف خویش مانند پادشاهان قوی‌دست که بر مسند و سریر سلطانی به سعادت و کامرانی قعود و جلوس فرمایند لایح و ظاهر دید دست از تطاول و غارت بازداشته و پای ظلم و ستم را به جادۀ عدل و داد گذاشته خموش آمد و پادشاه جهان را که جهان را از فر وجودش سرافرازی و خاقان زمان را که زمان را از مهابت سیاستش خموشی از هر دست‌درازی است به رسم پادشاهان و به قانون کیان در