طرفخان باباخان سردار به نیابت یزد رفته بعد از ورود به یزد محمد دالاندار را نوازش بسیار کرده از خود اطمینانش داده او نیز مطمئن شده به اطمینان تمام آمد و شد پیش شیخ علیخان مینمود.
روزی شیخ علیخان فرصت نموده در ارگ او را گرفته مقتولش ساخت و فتنۀ یزد فرو نشست.
و هم در این اوقات سید یحیی دارابی در خطۀ یزد خود را بابی نامیده مصدر فساد شده بعد از قتل محمد دالاندار در آنجا تاب نیاورده به مملکت فارس گریخت و از قراری که مسموع میشود در مملکت فارس در محالی از محالات آنجا مصدر فساد شده جمعیتی از طرف حاکم ولایت رفته او را با سیصد نفر به قتل رسانیدند و هم در اواسط سنۀ هزار و دویست و شصت و شش عبد اللّهخان قراگوزلو به استصواب مؤیدالدوله طهماسبمیرزا لشکر به ولایت بنفور برده آن محال و آن قصبه را گرفته و چند عراده توپ در آن محالات به دست آورده قریب به ولایت سیستان رفته بعد از انتظام آن ولایت به دارالامان کرمان عود نموده و مؤیدالدوله عرض این اخبارات را به دربار پادشاهی نوشته عبد اللّهخان مورد نوازش پادشاهانه گردیده و ملقب به صارمالدوله شد.
و هم در این ایام ملا محمد علی زنجانی با اکثر اهل زنجان متفق شده خود را بابی نامیده و فتنۀ عظیم در خمسه حادث نمودند و سر از اطاعت حاکم دولتی باز زده با کارگزاران و حکام و عمال دیوانی مشغول به جنگ و جدال شدند و از طرف دولت علیه نیز جمعی به دفع و رفع ایشان مأمور شده برای استقامت امر آن ولایت تا حین تحریر که اواخر سنۀ هزار و دویست و شصت و شش میباشد در آن ولایت نشستهاند.
و هم در این اوقات از مصدر جاه و جلال کمر خنجر مرصع و شمشیر و زین و یراق مکلل به الماس و یواقیت برای یار محمدخان وزیر هرات التفات شده به اولاد و سایر متعلقانش نیز خلاع فاخره فرستادند و چونکه در ایام وفات پادشاه مرحوم به خدمت شایسته چنانکه مذکور شد قیام و اقدام نموده بود از طرف شهریار جهان ملقب به ظهیرالدوله شده و امیرخان فرستادۀ او در کمال سرافرازی مرخص شده به هرات رفت.
و هم در این ایام ایلچی از دولت روم برای تهنیت جلوس همایون وارد دارالخلافه