بالکلیه اسیر و مفقود خواهند شد.
این دعاگوی دولت شاهی به عقب ملاحظه نموده دید که گرد لشکر رو به قراباغ خوابیده و نصف توپخانه فرار کرده و نصف دیگ در کار فرارند و اسب خاصۀ این دعاگوی دولت را نیز جلودار سوار شده و فرار کرده است، لا بد حسین پاشا را برداشته و بالای اسب یکی از صاحبمنصبان گذاشته کلمۀ العود احمد و علیکم بالجماعة را بر زبان رانده با بقیۀ فوج که زیاده از چهارصد نفر باقی نمانده بود به جنگ گریز مشغولی کرده خود را به توپخانه رسانید و صالدات و صاحبمنصبان روس پای به تعاقب دراز کردند و اگر سوار لشکر روس را سوار میسرۀ ایرانی منهزم نساخته بود و در این حالت مستعد کار بودند یک نفر سرباز پیادۀ ایرانی از آن معرکه خلاص نمیشد.
باری این دعاگوی دولت با سرباز به توپخانه رسید و توپخانه با اینکه در کار فرار بودند چون صالدات روس بسیار نزدیک رسیده و خیرگی میکردند توپها را فیالجمله اقامت داده به طرف لشکر روس چند توپ ساچمه انداخته شد و اندکی جلوگیری از صالدات فاصلۀ کمی به هم رسانده پای به گریز نهادند و دو عراده توپ در میدان جنگ مانده و سایر توپخانه به سلامت بیرون رفتند و در این بین نایبالسلطنۀ مرحوم میبینند که اسبسواری این دعاگوی دولت را جلودار سوار شده و میبرد، بیست نفر غلام تفنگچی را با یک رأس اسب یدک مأمور میفرمایند که آمده این دعاگوی دولت را زنده یا مرده در هر جا به خدمت نایبالسلطنۀ مرحوم رسانند.
خلاصه آنکه اسب یدک به این دعاگوی دولت رسیده روانه شده شاه مرحوم را در بالای بلندی دید که با جمعی از سواران ایستادهاند، غرض از توقف را پرسید فرمودند کار جنگ به هر نوع که گذشت گذشت ولیکن از نایبالسلطنه خبری ظاهر نیست و به انتظار خبر او ایستادهام و از آن بلندی ملاحظه میشد که با لشکر ایرانی که فرار کردهاند لشکر روس چه سلوک مینمایند و تأسف و تحسر به جایی نمیرسید و در این توقف قریب به دویست سیصد نفر از لشکر متفرقه جمع آمده بودند و جمعی از سواران لشکر روس با چهار عراده توپ که مأمور بودند که نگذارند در هیچجا اجتماعی حاصل آید و هر جا اجتماعی ملاحظه نمایند متفرق سازند رسیده دست بهانداختن توپ گشودند و