عرض کرد که خندقی مثل رودخانۀ کر فیمابین واقع است مثل سلیمانخان و افواج نظام در لب آب ایستاده به جنگ و جدال مشغولند به این تعجیل کوچانیدن اردو صلاح و لایق نمینماید مهر علیخان وزیر کهخان مختارش مینامید و اسباب از کشتیهای حاجی ترخان و اموال رعیت بیاندازه جمع کرده بود و میخواست این اموال را به سلامت به ملایر برساند معروض شاهزادۀ سادهلوح داشت که چون حاجی محمدخان نوکر نایبالسلطنۀ مرحوم میباشد و نایبالسلطنه در گنجه شکست خورده حاجی محمدخان نمیخواهد که به این فتح و فیروزی سرکار شیخالملوک به خدمت خاقان مغفور رسیده تفوق بر امثال و اقران جویند.
شاهزاده این کلمه را از او باور کرده تغیر بسیار به حاجی محمدخان که مردی پیر و ریشسفید بود نموده چوب و فلک خواسته آن پیرمرد ریشسفید را چندان چوبکاری کردند که از کار رفته و بیهوش افتاده و ریشسفیدش را نیز به مقراض قهر بریدند، سرباز نظام و سلیمخان و سهرابخان را همچنان در میان جنگ گذاشته کوچ نمودند و حاجی محمدخان بیچاره نیز بستری شده وفات یافت.
چون سخن بدینجا رسید و از این نوع شکستها که در لشکر اسلام پیدا شده بود ذکر کرده آمد و دور نیست که برای خوانندگان ملالتی حاصل شود به حکایتی از شیخ الملوک در این موقع رفع ملالتی حاصل مینماییم، اگرچه دخل به سیاق تاریخ نداشت ولیکن برای رفع ملال حکایتی از سادهلوحی شاهزاده بیاختیار به تحریر آمد.
حکایت
میرزا نعمتالله بروجردی مردی بود شیاد و ادعای کیمیاسازی مینمود و خود را صاحب تسخیر مینامید و در محافل شاهزادگان و مجالس بزرگان چنانکه معهود است گاهگاهی به جهت تماشا و آوردن پری و جن و این نوع ملاعبات راه داشت، وقتی به ملایر آمده و یک دو مجلس به خدمت شیخ الملوک رسیده بود شاهزاده را بسیار سادهلوح دید، برای فریب شاهزاده منصوبهای برانگیخت، جهت اخذ و جر نصب شبکات حیل کرده شاهزاده را به دام آورده بعد از سرکیسه و لفت و لیس چنانکه مذکور میشود