نسل به نسل و اولاد به اولاد تا دامن قیامت از اتفاق آدمیان و پریان این مملکت و پادشاهی بر دوام و برقرار خواهد ماند، بیت:
دولت آن است که بیخون دل آید به کنار | ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست |
بعد از ترتیب این مقدّمات و تقریر این مزخرفات شاهزاده از سادهدلی قبول این معانی را کرده تغییر در لون و رنگ شاهزاده پدید آمد لرزه و رعشه در اندامش حاصل شده از لحظات عیون و دوران جفونش ظاهر میشد که تیر تدبیر میرزا نعمتالله بر هدف مراد کارگر آمده. در این بین صدای غریبی ظاهر شد، میرزا نعمتالله به عرض شاهزاده رسانید که این صعقۀ معشوقه است که در این مجلس خلوت ایستاده است و از استماع حکایت حال خود که معروض خدمت میشد صیحه زده و بیهوش ایستاده است.
شیخ الملوک نیز برای تثبیت امر و جذب قلب معشوقه اظهار نمود که به نظر ما هم صورتی ظاهر و هویدا شد و غایب گردید و به چنین بلیاتی که مشهودت میشود افتادهایم و دست به دامان میرزا نعمتالله دراز کرده بنای عجز و التماس گذاشته طالب مواصلت معشوق شد.
میرزا نعمتالله حریف را که چنین بیاختیار دید دانست که کار به مدعی است، رخصت طلبیده به عزم اینکه اذن از والدین معشوقه حاصل نماید بیرون آمده به منزل خود روان شد و شاهزاده بنای خواندن ابیات عاشقانه گذاشته به احضار میرزا نعمتالله هرکس فرستاد، میرزا نعمتالله در منزل را بسته و مندل را کشیده و به ملازمان خود گفته بود که اگر شاهزاده به احضار من کس فرستد بگوییدش که کاری بزرگ دارد از مندل پا بیرون نمیگذارد و از منزل بیرون نمیآید، تا اربعین نگذرد و از امر معهود مستحضر نشود به خدمت نخواهد رسید. شاهزاده پس از شنیدن جواب اظهار بیتابی و بیقراری کرده لابد و لاعلاج تا اربعین به انتظار میرزا نعمتالله نشست و در این ایام اظهار بیصبری و بیقراری مینمود و اکثر اوقات این مصراع را میخواند: یک نظر دیدم و صد تیر ملامت خوردم.