برگه:Tarikhe Now.pdf/۶۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

هرچند ندما و ظرفا و کسانی که در مزاج شاهزاده دخل داشتند به لطایف الحیل استفسار از حقیقت حال می‌کردند جواب شافی نمی‌شنیدند تا ایام اربعین به سر آمد ومیرزا نعمت‌الله از منزل به در آمده در خلوتی خاص به رسیدن به خدمت شاهزاده اختصاص یافت، از خادمان حرم شاهزاده که اعظم آنها صبیۀ‌میرزا محمدخان قاجار و صاحب اولاد کبار بود از وجنات احوال شاهزاده دریافته بود که این بی‌تابی و بیقراری اثر عشق و عاشقی می‌باشد و جویا بود که اثری از این خبر پیدا نماید و در چارۀ آن ابواب اهتمام را گشاید. در این وقت که خبر شنید که شاهزاده را بامیرزا نعمت‌الله خلوتی خاص حاصل است دانست که اگر نشانی باید یافت به استحضار اخبار این مجلس باید شتافت اعتماد الملکی ایچ آقاسی باشی‌میرزا محمد حسین‌خان را احضار کرده به وعد و وعید او را بیم و امید داده برای استراق سمع روانۀ خلوت خاص شاهزاده‌اش نمود، او نیز که خود شخص نظیف و جویای این قسم طرایف و ظرایف بود سمعا و طاعتا گفته روانۀ خبرگیری شد، وقتی رسید دید که صدای شاهزاده می‌آید و تضرع‌کنان به دامن‌میرزا نعمت‌الله چسبیده می‌گوید ای بی‌مروت آخر بگو ببینم که والدین معشوقه رضا به این کار دادند یا مرا در آتش فراق گذاشتند آخر چه می‌شد که در این چهل شب شبی آن پری گذر به خوابم می‌کرد یا رحم نموده به یک سخن عتابم می‌کرد،‌میرزا نعمت‌الله می‌گفت که ای شاهزاده کارها به صبر برآید و مستعجل به سر درآید.

از این نوع حکایات اعتماد الملکی شنیده به خدمت بانوی حرم نواب عالیه آمده سه گره بر پیشانی زده ایستاد، نواب عالیه مستفسر احوال شده آنچه شنیده بود از عشق و عاشقی شاهزاده به میان گذاشته نواب عالیه را مخبر گردانید و نواب عالیه که خواهر آصف‌الدوله و صاحب قوم و خویش بود و شیخ الملوک در امر سلطنت خویش رضای او را هم دخیل می‌دانست بعد از شنیدن اخبار با دیدۀ گریان و موی پریشان به سر و سینه‌زنان تا به در خلوت خاص دویده و به سخن‌های ناگوارمیرزا نعمت‌الله را بیرون کشیده و به شیخ الملوک خطاب نموده بود که ای بی‌وفا و ای بی‌حمیت بعد از آن‌که سی سال است درخانۀ تو گیسوان را جارو و بازوان را پارو ساخته و پسران رشید برایت آورده‌ام حال مرا از نظرانداخته و با دختر شاه‌پریان نرد عشق و محبت باخته‌ای، به