ذکر ورود نایبالسلطنه به تبریز و وقایعی که روی نمود
چون نایبالسلطنۀ مرحوم وارد تبریز شد و زمستان به میان آمد به خیال اینکه آسودگی در این زمستان برای طرفین خواهد بود زندگانی میشد. در این اوقات حاجیمیرزا آقاسی در خدمت شاه مرحوم راه یافته و میرزا نصراللّه اردبیلی را که معلم پادشاه مرحوم بود به بیربطی و بیسررشتگی از امر تعلیم در نظر نایبالسلطنه جلوه داد و نایبالسلطنه حاجی را اذن دادند که هفتۀ یک دو بار به خدمت پادشاه مرحوم رسیده متوجه امور تعلیم ایشان نیز شوند.
حاجی در این اوقات دخل کلی در مزاج پادشاه مرحوم به هم رسانید و از طریق عرفان و معرفت و خداشناسی و زهد و ورع چنان برآمد که در خدمت پادشاه مرحوم محقق شد که یکی از اولیاء اللّه است و از آنجایی که طینت مبارک پادشاه مرحوم مایل به اخذ کمالات صوری و معنوی بود حاجی مذکور را در این باب مصدّق داشتند و تخم محبت او را در خاطر شریف کاشتند و پادشاه مرحوم نیز مبنای سلوک خود را بر زهد و ورع گذاشته چنان شد که در اکثر اوقات لیل و نهار به نان و سرکۀ قلیلی در آن ایام قناعت میفرمودند و از مأکولات و ملبوساتی که از ولایت فرنگ میآوردند مجتنب شدند و از آن تاریخ مادام الحیاة قند روسی میل نفرمودند و ملبوس از اقمشۀ فرنگ را بدون شستن نمیپوشیدند و رفتهرفته این اخلاق از ایشان به ظهور آمد و نایبالسلطنه دانست که این احوالات از اثر سلوک حاجی میباشد و بعضی امور را که با سلطنت ظاهر منافی میدانستند مثل ترک سیاسات و سایر اسباب ملکداری از شاه مرحوم نمیپسندیدند و به این جهت گاهی به پادشاه مرحوم عتاب فرموده و با کل لحوم و دسوم پادشاه مرحوم را مضطر میساختند و در این اوقات در خلوات حاجی از احوالات خود و عدوات بیجهت میرزا ابوالقاسم قائممقام و هرزگیهای حاجی علی عسکر خواجه و آقا محمد حسن برادرش را که با او کرده بودند در خدمت پادشاه مرحوم بیان مینمود و غالباً مشغول به این کار بود تا کی نتیجه ظاهر شود.
الحاصل سیفالملوکمیرزا که حاکم قراجهداغ و مأمور به حفظ و حراست معبرهای رودخانۀ ارس و کر بود تهاون از خدمت مأمورۀ خود کرده به قراجه داغ آمد و ژنرال