آواجق و چالدران به شهر خوی تشریففرما شدند و چون بسیاری از سرباز خسته و از کار بازمانده بودند سرباز و قشون را مرخصخانه فرمودند و بعضی دیگر را که تاب و توان داشتند با پانصد نفر سوارهٔ قاجاریه و ترکمان و توپخانه برداشته روانهٔ دارالسلطنه تبریز شدند امیرزاده بهراممیرزا را با فوج نظام خوی و فوج جانباز خلج به وزارت میرزا تقی قوامالدوله با هجده عراده توپ در خوی گذاشته و با قلیل اردویی که همراه بود با توپخانه به قریهٔ شند آباد گنی من محال تبریز رسیدند.
ذکر آمدن ژنرال ارسطوف با سه هزار نفر صالدات و ده عراده توپ به دارالسلطنهٔ تبریز به اغوای خوانین مرند و گریختن لشکریان از دارالسلطنهٔ تبریز و گرفتار شدن آصفالدوله و سایر احوالات تبریز
شهر تبریز در سنهٔ هزار و دویست و چهل و سه مشحون بیست هزارخانوار رعیت بود و هشت هزار نفر لشکر نظام و تفنگچی در قلعهٔ تبریز حاضر و مستعد بودند و زیادهٔ از یکصد و بیست عراده توپ مستعد در دارالسلطنهٔ تبریز موجود بود و قورخانه و آذوقه چون سی سال بود که نایبالسلطنهٔ مرحوم در آن شهر توقف داشتند و همیشه را فکر انجام تدارک حرب بودند بیرون از اندازه جمع شده بود.
در این اوقات که خاقان مغفور وارد آذربایجان شده بودند و نایبالسلطنه در سرحد به مقابله و مقاتله اشتغال داشتند انضباط امر تبریز را چنانکه مذکور شد خاقان مغفور در حین مراجعت به دارالخلافه به آصفالدوله رجوع فرموده بودند و از نوکرهای نایبالسلطنه در شهر تبریز سوای حاجی علی عسکر خواجه کسی نبود و از اولاد نایبالسلطنه پادشاه مرحوم در قراجه داغ تشریف داشت و امیرزاده بهراممیرزا در خوی و این دعاگوی دولت شاهی به خدمات سرحد اردبیل مشغول بود و امیرزاده خسرومیرزا را هم در همان دو سه روز احضار رکاب فرموده بودند که به قلعهٔ ایروان برای اطمینان قلوب لشکر آنجا روانه فرمایند و امیرزاده فریدونمیرزا که در شهر تبریز تشریف داشتند با وجود صغر سن بدون حکم نایبالسلطنه دخل و تصرف نمیتوانستند کرد و لشکریان نظام و رعایای تبریز و سایر رعایای آذربایجان با آصفالدوله چندان الفتی نداشتند.